پنجشنبه 8 اردیبهشت 1384

بازخواني پرونده «كنفرانس برلين»، عليرضا علوي‌تبار، اقبال

يادآوري مجموعه وقايعي كه همزمان با «كنفرانس برلين» و پس از آن اتفاق افتاد، براي اغلب ما تلخ و ناگوار است. يادآوري ]...[ كه بر امثال گنجي، اشكوري، سحابي و ... رفت و ]...[ يادآوري سوءاستفاده از امكانات عمومي براي پيشبرد منافع حقيرجناحي، يادآوري تلاش براي فريب دادن عوام‌الناس و سوءاستفاده از دين و ]...[ براي تثبيت قدرت چند روزه دنيوي و ... چگونه مي‌تواند تلخ و ناگوار نباشد؟ اما عليرغم اين تلخي بايد اين واقعه را دائم به ياد آورد و بازخواني كرد تا مبادا فراموشي موجب مدعي شدن آنهايي گردد كه بايستي به جرم اين جنايت محاكمه شوند. بازخواني واقعه كنفرانس برلين براي همه ما درس‌هايي دارد كه براي گذر از گردنه‌هاي آينده سخت به آنها نيازمنديم. از اين‌رو مي‌كوشم تا نگاهي دوباره به بازيگران اين واقعه داشته باشم و كمكي به تقويت حافظه تاريخي ملتي كنم كه گاه زير بار فشارهاي زندگي و بمباران‌هاي تبليغاتي برخي چيزها را در كوتاه مدت فراموش مي‌كنند.
در ‌آن شرايط، انتخاب آقاي خاتمي و مواضع اتخاذ شده توسط او، جهان را با چهره ديگري از حكومت جمهوري اسلامي مواجه ساخته بود. همه ناظران آگاه مي‌دانستند كه خاتمي و مواضع او «همه» حكومت نيستند و حكومت جمهوري اسلامي چهره‌ها و ابعاد ديگري نيز دارد. اما قدرت گرفتن مسالمت‌جويانه خاتمي به‌ويژه در دوراني كه انتخابات نقشي تعيين ‌كننده در تعيين هويت و جهتگيري حكومت‌ها دارد، براي ناظران اميد براي دوران تازه‌اي را ايجاد كرده بود. چهره عبوس، بنيادگرا و مشغول توطئه براي تصرف قدرت در كشورهاي مختلف، جاي خود را به نمادي خندان، نوانديش و حامي گفت‌وگو و دموكراسي داده بود. همه چيز حكايت از وقوع تحولي مي‌كرد كه نمي‌شد نسبت به آن بي‌توجه و بي‌تفاوت بود. واقع‌بين‌ترين تحليل‌گران تصور مي‌كردند كه قدرت مردم هر مانعي را به كنار خواهد زد و گذار به مردمسالاري محتمل ترين آينده سياسي براي ايران خواهد بود. فضاي آن دوران سرشار از اميد و اعتماد به نفس بود. خاتمي چهره‌اي فرهمند يافته بود و ميل قدرتمندي به همراهي با خويش مي‌آفريد.
چپ ميانه به قدرت رسيده در‌ آلمان (ائتلاف سوسيال دموكرات‌ها و سبزها)، خواهان گسترش روابط با ايران و به ويژه دولت اصلاح‌طلب آن بود. اما همين چپ هاي ميانه در زماني كه در موضع اپوزيسيون قرار داشتند، حملات زيادي به دولت وقت به دليل تداوم رابطه با حكومت ناقض حقوق بشر و غير دموكرات ايران كرده بودند. چپ‌هاي ميانه آلمان نياز داشتند تا براي توجيه افكار عمومي و زمينه‌‌سازي براي گسترش روابط با ايران چهره تازه‌اي از ايران ارائه كنند. چهره كشوري برخوردار از تكثر و چندگونگي كه تمامي جريان‌هاي سياسي آن اهل گفت‌وگو هستند و از گذر مسالمت‌آميز به دموكراسي حمايت مي‌كنند. بهترين شيوه براي دستيابي به اين هدف حاضر كردن همه گرايش‌هاي سياسي موجود در ايران در يك كنفرانس بود. به اين ترتيب عملاً به همگان نشان داده مي‌شد كه ايرانيان منتقد مي‌توانند در مورد سياست و حكومت در ايران سخن بگويند و بطور عادي به زندگي روزمره اشتغال داشته باشند.
اپوزيسيون خارج از كشور، تحول بزرگي را پشت‌سر گذاشته بود. از دل اپوزيسيوني كه جريان غالب آن غير دموكرات و غيرمسالمت‌جو بود به تدريج و طي فرآيندي پرتنش، اپوزيسيوني بيرون آمده بود كه روش هاي مسالمت‌جويانه را با همه الزامات آن مي‌پذيرفت و از موضعي دموكراتيك به نقد حكومت و اپوزيسيون به‌طور همزمان مي‌پرداخت. اپوزيسيون دموكرات و مسالمت‌جو به تدريج اپوزيسيون تمامت‌خواه و خشونت‌طلب را به حاشيه رانده بود و مي‌رفت تا گفتمان خويش را به صورت گفتمان غالب درآورد. به دليل تحولات دروني ايران اپوزيسيون طرفدار قهر در موضعي شرمگينانه قرار گرفته بود و مي‌كوشيد تا با اثبات باطل بودن امكان اصلاح‌ مسالمت‌جويانه سياسي در ايران، خود را از تنگنايي كه در‌آن قرار گرفته بود خارج كند. مخالفان دموكرات و مسالمت‌جو در تلاش بودند تا همدلي و همراهي را جايگزين كينه‌ها و عقده‌ها كنند و اين كار براي آنها كه ماهيت خويش را با قهر، كينه و نفرت قرين كرده بودند، قابل پذيرش نبود و تهديدي حياتي به حساب مي‌آمد!
اگر از چهره‌هاي كاملاً ادبي و هنري موجود در ميان هيأت ايراني شركت ‌كننده در كنفرانس برلين صرف‌نظر كنيم، در ميان سياسيون هيأت مي‌شد سه گرايش مختلف را از هم تشخيص داد: دوم خردادي‌ها، ملي-مذهبي‌ها و جمهوري‌خواهان غيرمذهبي. دوم خردادي‌ها در ايران در موقعيت سركردگي جنبش اصلاحات قرار داشتند، از همين موضع نيز به دفاع از حقوق ملي-مذهبي‌ها و جمهوري‌خواهان پرداخته بودند. روزنامه‌ها و نشريات دوم خردادي كوشيده بودند تا در حد تصوري كه از وزن اجتماعي جريان‌هاي مختلف داشتند به آنها تريبوني براي گفتن حرف‌هايشان بدهند. البته اين به معناي وحدت كامل در انديشه و عمل اين سه جريان با هم نبود. بحث‌هاي مربوط به راهبرد و پيشينه تاريخي مابين دوم خردادي ها و ملي-مذهبي‌ها تداوم داشت و گاه به مجادله و برخورد مي‌رسيد. اختلاف‌هاي عقيدتي-ايدئولوژيك، اختلاف در تحليل از ماهيت انقلاب و نظام برآمده از آن، اختلاف در راهبرد پيش بردن اصلاحات و برخي رقابت‌هاي فردي و جمعي ميان دوم خردادي‌ها و جمهوري خواهان غيرمذهبي تمايز ايجاد مي‌كرد.
اما همه آنها در يك چيز وحدت داشتند اينكه به سوي دموكراسي بايد رفت و اين مسير را بايد مسالمت آميز و حتي قانوني طي كرد.
اقتدارگرايان داخلي كه به تدريج از شوك ناشي از شكست خارج شده بودند، مي‌كوشيدند تا هماهنگي، وحدت عمل و رهبري مشترك را جايگزين شيوه هاي پيشين سازند. گفته مي‌شد كه شورايي با مديريت ]...[ رهبري اقدامات مخالف با اصلاحات دموكراتيك را برعهده گرفته است و بخش‌هاي عملياتي، رسانه‌اي و تداركاتي را هماهنگ و همسو مي‌سازد. رسانه‌هاي متعلق به عموم (چه صدا و سيما و چه روزنامه متعلق به بيت‌المال) كاملاً نقش ارگان‌هاي حزبي و جناحي را بازي مي‌كردند. آنها اجازه يافته بودند تا زمينه‌ساز اقدامات يك جناح خاص باشند و آتش تهيه براي اقدامات بعدي را فراهم آورند. كارنامه گردانندگان رسانه ملي بسيار سياه بود. كارنامه‌اي كه مي‌شد آن‌را در سه سرفصل خلاصه كرد: «تحريف حقيقت، تقديس خشونت و بندگي قدرت». اقتدارگرايان براي خويش يك جريان امنيتي-اطلاعاتي موازي با نهادهاي مسؤول ساخته بودند. اين جريان امنيتي-اطلاعاتي موازي متشكل بود از عناصر خاصي از دو نهاد ]...[ و عناصر طرد شده دستگاه‌هاي امنيتي. طردشدگان كه ضربه اصلي را در جريان افشاي قتل‌هاي زنجيره‌اي خورده بودند در آتش انتقام از افشاگران مي‌سوختند. به تدريج نقش «راست سنتي» در هدايت اقتدارگرايان كاهش مي‌يافت و نقش بخش امنيتي-شبه نظامي «راست افراطي» افزايش مي‌يافت.
با حضور چنين بازيگراني واقعه كنفرانس برلين شكل گرفت.
حضور جنجالي و خشن يك اقليت پر سر و صدا، اكثريت شركت‌كنندگان در كنفرانس و مخاطبان آن را غافلگير كرد. گروهكي كه به دليل سوابق عملكرد در كردستان ايران و ارتباط با اسرائيلي‌ها در ميان سياسيون و اپوزيسيون خارج از كشور مشكوك تلقي مي‌شد، با تمام قوا مي‌كوشيد تا جلوي برگزاري كنفرانس و گفت‌وگو ميان سخنرانان و مخاطبان را بگيرد. جدا افتادگي از مردم، عناصر اين گروهك را نخست به «محفليسم» و بعد به ايسم‌هاي ديگر!! كشانده بود. به همين دليل استفاده از تن عريان و احياناً تظاهرهاي هم جنس خواهانه را راهي مناسب براي مقاصد خويش مي‌يافت. پرخاشگري و برخورد خشن امكان هرگونه گفت‌وگو و حتي مناظره و جدل با اعضاي اين گروه را از ميان مي برد. حضور آنها در كنفرانس بهترين دليل براي اثبات اين مدعا بود كه دشمنان دموكراسي و مسالمت را تنها در درون حكومت نبايد جست‌وجو كرد و بلكه روي ديگر سكه در ميان اپوزيسيون قرار دارد. اين درس نه‌تنها براي ناظران بي‌طرف كه براي خود اپوزيسيون دموكرات و مسالمت‌جو نيز از اهميت ويژه‌اي برخوردار بود. براي گذار پايدار به مردمسالاري تنها حكومت نيست كه بايد از خود انتقاد كند و عناصر ضد دموكراسي را طرد نمايد، اپوزيسيون نيز به چنين اقدامي نيازمند است. ]...[ اگرچه همان زمان نيز برخي از ايرانيان دلسوز خارج از كشور تلاش مي‌كردند تا ما را قانع كنند كه نوعي هماهنگي قبلي ميان اين‌دو جريان صورت گرفته است. آنها از ملاقات فردي به نام «مهدي» اعزامي از ايران با رهبران گروهك «حزب كمونيست كارگري» در يكي از رستوران‌هاي برلين سخن مي‌گفتند. تاكنون راهي براي رد قطعي يا تأييد قطعي اين خبر نيافته‌ام.
برخي از فعاليني كه از ايران آمده بودند، با اين تصور كه در آستانه يك دگرگوني كيفي و گذار قطعي به دموكراسي قرار گرفته‌ايم، خيلي زود روش خودرا از طرح ديدگاه‌ها و گفت‌وگو با همراهان و مخاطبان به تلاش براي ايجاد تمايز خويش از اصلاح‌طلبان حكومتي و تثبيت موقعيت آينده خود تغيير دادند. آنها گمان مي‌كردند كه تحولي كه آغاز شده تنها به تضعيف اقتدارگران درون حكومت نمي‌انجامد بلكه اصلاح‌طلبان را نيز با خود خواهد برد! از اين رو بايستي هر چه زودتر حساب خودشان را از اصلاح‌طلبان حكومتي جدا كنند. به علاوه آنها از موقعيت سركردگي اصلاح‌طلبان دوم خردادي خسته شده بودند و مي‌خواستند با اتخاذ مواضعي راديكا‌لتر موقعيت خويش را در جنبش ارتقاء داده به نيروهاي داخلي و خارجي نشان دهند كه تنها آنها صلاحيت تكميل سيرگذار به مردمسالاري را دارند. از اين رو به ناگهان همراهي‌ها و احترام متقابل موجود در داخل كشور جاي خود را به انتقادهاي تحقير ‌كننده و حتي توهين به اصلاح‌طلبان دوم خردادي داد. برخي از همراهان ما از توهين‌ها و حملات خمرهاي سرخ به ملي-مذهبي‌ها خرسند مي‌شدند و با حملات آنها به دوم خردادي‌ها در جمع همراهي مي‌كردند. تحمل اين فشار دو جانبه تنها با محبت‌هاي شجاعانه بزرگاني چون دكتر رئيس دانا ميسر مي‌شد. برخي از همراهان ما (از جمله بزرگوار پيشگفته) هوشمندانه و شجاعانه بر يكپارچگي ايرانيان آمده از داخل و ضرورت همراهي و همدلي آنها براي دفاع از منافع ملي پاي مي‌فشردند. به گمان من قرارگرفتن در شرايط دشوار كنفرانس برلين تجربه خوبي براي شناختن جريان‌هاي فكري-سياسي كشور و درك منش و شخصيت افراد حاضر در جمع بود. همين نكته را بايد در مورد ايرانيان خارج از كشور نيز گفت. بسياري از آنها در شرايط دشوار آن روزها شجاعانه همه اعتبار و سرمايه معنوي خود را براي دفاع از افراد و جرياني كه براي آينده ايران مفيد مي‌دانستند به صحنه آوردند. همين دليل كافي است كه من براي تمامي عمر با افتخار از همراهي با ايرانيان آمده از داخل و آشنايي با بخش عمده ايرانيان خارج از كشور در جريان كنفرانس برلين ياد كنم. وقتي فضيلت و انسانيت برخي از ايرانيان مقيم خارج از كشور را با برخي دين‌فروشان داخلي مقايسه مي‌كنم جز‌ آه كشيدن و آرزوي بازگشت شرافتمندانه آنها به ميهن راهي در مقابل خويش نمي‌بينم.
هنگام بازگشت به ايران تجربه‌هاي بزرگتري در انتظار ما بود. نمايش كامل رقص، مونتاژ كردن تصاوير براي سناريويي از پيش نوشته، فريب دادن برخي روحانيان و گرفتن مجوز شرعي براي كارهاي خلاف شرع از آنها، جلوگيري از نمايش كامل تصاوير كنفرانس برلين در يكي از سينماهاي تهران و ... همگي حكايت از‌آن مي‌كرد كه ادعاي پايبندي اقتدارگرايان به شريعت و احكام شرعي دروغي بيش نيست. دين از نظر آنها ابزاري بود در خدمت قدرت.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ياد كنفرانس برلين و وقايع همزمان و پس از آن اگرچه مرا در غم مظلوميت دوستان غمگين مي‌كند، اما عبرتي است براي مردم ما. از ياد نبريم كساني را كه آنچه را مي‌توانست در خدمت منافع ملي قرار گيرد به ضد آن تبديل كردند. از نظر مردم آگاه آنها جايي در آينده نخواهند داشت.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/21691

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بازخواني پرونده «كنفرانس برلين»، عليرضا علوي‌تبار، اقبال' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016