دوشنبه 22 بهمن 1386

اتحاد عجيب گروه های اسلامی تندرو، گزارشی از نفوذ القاعده در لبنان، فضه عيتانی، ترجمه بهروز عارفی

القاعده و البته نه اجبارا همه گروه هائی که به آن اعلام وابستگی می کنند، بيش از هر چيزی متمايل است که لبنان را به پشت جبهه و اردوگاهی جهت آموزش و تمرينات و همچنين گذرگاهی امن برای رزمندگان اين جريان به طرف عراق و از عراق به سوی اروپا تبديل کند. لذا کشور در درجه اول آزمايشگاهی است که در آن جا، جنبش می تواند امکانات جديد نظامی را توسعه دهد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

فضه عيتانی Fidda ITANI (روزنامه نگار، بيروت)

اردوگاه فلسطينی نهرالبارد واقع در شمال لبنان به مدت سه ماه از مه تا سپتامبر ۲۰۰۷ در محاصره ارتش لبنان قرار داشت. سازمان فتح الاسلام که پيش از آن گمنام بود، در اين اردوگاه سنگر گرفته بود. اين حوادث نظير سوءقصدهائی که عليه نيروهای واسطه سازمان ملل متحد در جنوب لبنان (فينول) رخ داد، حاکی از وضعيت جديد لبنان است. اين پديده، ناشی از استقرار شبکه های اسلامی تندرو سنی در لبنان است که گاهی به القاعده نيز وابسته اند. از اين پس القاعده کشور لبنان را بمثابه حوزه فعاليت مهمی تلقی می کند.
شاهين شاهين از مسئولان فتح الاسلام در مذاکره با نماينده ارتش لبنان در دوران محاصره اردوگاه فلسطينی نهرالبارد توسط ارتش لبنان گفته بود: «ما را بالاجبار به نبردی کشانده اند که جنگ ما نيست. من ترجيح می دادم با ارتش لبنان درگير نشويم». در آن زمان، کسی نمی دانست که شاهين پسر واقعی اسامه بن لادن و يکی از رهبران بلند پايه القاعده است. ترديد وی نسبت به اين نبردها بازتابی از دوگانگی مواضع سازمان وابسته به بن لادن در مورد لبنان است. آنان با اين پرسش روبرويند که آيا کشور لبنان جبهه رودرروئی با ايالات متحده و متحدان آن است يا اين که بايد آن را بمثابه پايگاه پشت جبهه برای آموزش و تمرين و نيز به عنوان گذرگاهی برای رزمندگان القاعده به شمار آورد؟
از همان چهارم سپتامبر ۲۰۰۷، دو روز پس از سقوط اردوگاه، ژرژ خوری رئيس اطلاعات ارتش لبنان تاييد کرده بود که رزمندگان فتح الاسلام همان اعضای القاعده هستند. اما، ريشه های اين سازمان در لبنان بسيار قديمی تر از اين حرف هاست. در سال های دهه ۱۹۹۰، دادگاه های لبنان «سلفی ها» را به اتهام «جنايت در راستای ايجاد شبکه های تروريستی وابسته به القاعده» محاکمه کرده بود. فعالان محکوم شده ، لبنانی های پيرو شيخ سالم الشهال بشمار می آمدند که از همان سال ۱۹۷۴ راه او را برگزيدند. او گروه های «جماعه المسلمون» يا «جنبش جوانان محمد» (شباب محمد) را در طرابلس(لبنان) ايجاد کرده بود. الشهال تلاش کرد تا قوانين «مجاز و غير مجاز» را در شهر معمول سازد و با حمله به سينما ها کوشش می کرد از رفتن جوانان به سينما جلوگيری نمايد. بعدها، نفوذ او حتی به برخی شهرهای سوريه نيز سرايت کرد. اما، در آن دوره، انديشه های سلفی هنوز از پشتوانه منسجمی برخوردار نبود.

منشاء فتح الاسلام
سنی ها که ميان بورژوازی تجاری يا اداری و مردم تهی دست روستاها که اکثرا بيسوادند، پراکنده بودند، ناسيوناليسم عربی خود را ازطريق پشتيبانی از مردم فلسطين و از طريق پيوستن به جريانات ناصری و چپ ابراز می کردند. باوجود اين، پس از ورود نيروهای سوريه به لبنان در سال ۱۹۷۶ و عمليات وسيع سرکوب ارتش سوريه، چندين گروه سنی به اسلاميسم تندرو گرايش پيدا کردند. بخصوص که در همان زمان، بر نفوذ اخوان المسلمين سوريه افزوده می شد و اين جريان با انجام عمليات مسلحانه مبارزان «پيشگام» خود، رژيم سوريه را تهديد می کرد. بدنبال جنگ داخلی لبنان که با امضای معاهده طايف در ۱۹۸۹ بپايان رسيد، سلفی ها که هنوز نفود زيادی نداشتند، عمدتا به سازمان های اسلامی ديگر از جمله انجمن برنامه های عام المنفعه اسلامی که آن ها را به نام الاحباش می شناختند، حمله می کردند. (۱) اين درگيری ها به گروه های سلفی امکان می داد تا با آماده کردن استدلالات فکری و تبليغی خود، در شهرها و روستاهای متعددی اقدام به عضوگيری نمايند. نفوذ آنان بويژه در ميان افراد تحصيلکرده و کارمندان اقشار متوسط و همچنين دانشجويان علوم مذهبی که در عربستان تحصيل کرده و ارتباط خود را با علمای تندرو اين کشور حفظ کرده بودند، افزايش يافت. مشهورترين اين گروه ها که دچار چند دستگی بودند، الهدايه و الاحسان بود که پسر بنيان گذار جريان داعيه الاسلام الشحال تجديد سازمان داده بود.
يکی از اين گروه ها در ۳۱ اوت ۱۹۹۵، شيخ نزارالحلبی رئيس «جمعيت المشاريع الاسلامييه» (الاحباش) را به قتل رسانيد. اين سوءقصد ضربه روحی شديدی ايجاد کرد. برای اولين بار، يک جنبش سلفی اقدام به از ميان بردن يکی از رقبايش می کرد. اعضای سازمان به اين قتل اعتراف کردند. آنان تا پای سکوی اعدام پافشاری می کردند که تنها مسئول اين قتل هستند. معهذا مقامات لبنانی و بخش های اطلاعاتی سوريه (که بر کشور مسلط بودند) ترجيح دادند که جنايت را به گردن احمد عبدالکريم السعدی الاماره (معروف به ابو محجن) که دارای مليت فلسطينی بود و سرپرست گروه عصبه الانصار بياندازند. وی در اردوگاه فلسطينی عين الحلوه در نزديکی شهر صيدا در جنوب لبنان زندگی می کرد. بنيانگذاران اين گروه رزمندگانی بودند که سابقا در افغانستان می جنگيدند. در سال ۱۹۹۹، قتل چهار قاضی در درون دادگستری صيدا را نيز به آنان نسبت دادند.
در اين دوره بود که رشته های الفت ميان سلفی ها و سازمان بن لادن بافته شد. در اين راستا بود که سازمانی که احتمالا متعلق به چچن ها و وابسته به القاعده بود، از بسام کنج (ابو عيشه) خواست تا تردد رزمندگان مسلمان را به خاک اسرائيل فراهم سازد. اين شخص در سال ۱۹۸۸ با نيمه تمام گذاشتن تحصيلات خود در آمريکا به افغانستان رفت و در زمينه جهاد جهانی آموزش ديد. بسام کنج گروهی بنام « الضنيه» ايجاد کرد ولی برای دوسال فرجه خواست تا بتواند به منزله نيروی مقاومت ضد اسرائيلی در کنار حزب الله مطرح شود.
در آن زمان ميانجی های روسی که همراه سوری ها بر عقب نشينی اسرائيل از جنوب لبنان نظارت می کردند (۲۵ مه ۲۰۰۰)، نوار مکالمه ميان کنج و مجاهدين چچن را در اختيار مقامات لبنانی و سوری قرار داده بودند. اين اطلاعات موجب شد که ارتش لبنان برای از ميان برداشتن گروه ضنيه در شب سال نو ميلادی ۲۰۰۱، شتاب زده وارد عمل شود. به موازات آن، در آن سوی مرز، مقامات سوری به موجی از دستگيری ها در ميان اسلاميست های تندرو دست زدند. اين حوادث، بافت « فرا مليتی» اين شبکه را نشان می داد.
القاعده جهت فراخواندن آشکار برای تاسيس گروه هايی در لبنان، منتظر تهاجم آمريکا به عراق در مارس ۲۰۰۳ شد. باوجود اين يادآوری کنيم که القاعده در حکم يک «علامت تجارتی» است که ساختاری غير متمرکز داشته و در نتيجه دست گروه های محلی را بصورت بارزی باز گذاشته است. در پايان سال ۲۰۰۵، اين گروه کاملا در لبنان حضور داشت و لبنانی ها موفق شدند بر نخستين عناصری که بعد ها به «شبکه سيزده ها» معروف شد و رهبری آن با حسن نبعه اهل لبنان بود، دسترسی پيدا کنند. اين شبکه که از سعودی ها و فلسطينی ها ترکيب يافته بود، از القاعده و گروه های مقاومت در عراق پشتيبانی کرده و در لبنان و سوريه به فعاليت مشغول بود و چندين بار با بخش های اطلاعاتی بويژه در نواحی مرزی درگير شده بود. حتی ادعا شد که آنان يک هليکوپتر سوريه را سرنگون ساخته اند.
اين دستگيری ها مجادلات شديدی را برانگيخت، چرا که اعترافات محکومان نکات دقيقی در بر داشت که به شرکت آن ها در قتل نخست وزير پيشين رفيق حريری در چهاردهم فوريه ۲۰۰۵ مربوط می شد. معهذا استفهامات بسياری در مورد روشی که به اخذ اين اعترافات منجر شده، و همچنين در مورد ارتباط فرضی اين گروه با يک جوان فلسطينی بنام احمد ابو عدس وجود دارد. جوان نامبرده در يک نوار ويدئوئی مسئوليت سوءقصد انتحاری عليه حريری را به عهده گرفته بود. (۲)
در بهار سال ۲۰۰۶، سازمان فتح الانتفاضه که در سال ۱۹۸۳ تاسيس شده بود و با رژيم سوريه ارتباط تنگاتنگی داشت، دچار انشعاب شد. اين سازمان، از الفتح ياسر عرفات انشعاب کرده بود. حدود هفتاد عضو آن به يک افسر فلسطينی اردنی تبار بنام شاکرالعبسی (ابو علی) پيوستند. انشعايبون در اردوگاه های مختلف آوارگان فلسطينی از برج البراجنه (واقع در حومه جنوبی بيروت) تا عين الحلوه (واقع در صيدا) تا اردوگاه شتيلا (در بيروت) و همچنين در دو اردوگاه بداوی و نهرالبارد (واقع در شمال لبنان) پراکنده شدند. بعدها پنجاه رزمنده ديگر که در راس شان شهاب القدور (ابو هريره) قرار داشت، به آنان ملحق شدند. ابو هريره پس از اين که بخش های اطلاعاتی سوريه در سال ۱۹۸۶ زمانی که وی ۱۴ سال داشت، او را در طرابلس دستگير کرد، بيشتر عمرش را در مبارزه مخفی گذرانده است.
فتح الاسلام بلافاصله پس از تاسيس، از حمايت يکی از نمايندگان جنبش جهادگرا در اردوگاه عين حلوه برخوردار شد. او تضمين داد که القاعده از فتح الاسلام پشتيبانی مالی خواهد کرد. بموازات آن، گروه جندالاشام که در همان اردوگاه مستقر بود، به آموزش بخشی از اعضای فتح الاسلام پرداخت. جهاديست هائی که از چهار کشور شامات («سوريه بزرگ» که شامل لبنان، فلسطين و اردن نيز می گردد) به افغانستان رفته بودند، جندالشام را در سال ۱۹۹۹ در همان کشور ايجاد کردند. نقطه تمايز آنان با گروه های ديگر، اظهارات و موعظه های بسيار تند آنان بود.
در اين هنگامه ، در ژوئيه ۲۰۰۶ «جنگ ۳۳ روزه» ميان حزب الله و اسرائيل در گرفت. گروه های جهاديست با استفاده از شرايط آشفته بر قلمرو نفوذی خود افزودند. آنان همچنين از تصميم «امارت اسلامی در عراق» (که القاعده ايجاد کرده بود) برای اعزام عناصر فاقد دانش نظامی لازم، يا افرادی که قادر به حل شدن در ميان جمعيت محلی نبودند، به عراق استفاده کردند. فتح الاسلام توانست عده ای از اين سربازان گمگشته را جذب کند؛ امری که با واکنش مخالف الفتح و ديگر گروه های عضو سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) که اميدوار بودند اردوگاه فلسطينی عين حلوه را پاک سازی کنند، روبرو شد. از سوی ديگر، ارتش لبنان که پس از نبردهای ميان حزب الله و اسرائيل، بطور وسيع در جنوب لبنان مستقر شده بود، از حضور اين جهادگران در چند کيلومتری محل استقرار دوازده هزار سرباز نيروهای واسطه سازمان ملل متحد (فينول يا به انگليسی Unifelيونيفل) در جنوب لبنان نگران بود. در چنين شرايطی فتح الاسلام تصميم گرفت در شمال که اکثريت با سنی هاست و در نتيجه دوست تلقی می شوند، پناه بگيرد.
چندين ديدار زمينه را برای اين کوچ آماده ساخت، نه تنها با سلفی های محلی بلکه همچنين با نمايندگان مجلس متعلق به «جناح آينده» وابسته به سعد الحريری پسر نخست وزير پيشين مقتول که از نفوذ حزب الله دچار نگرانی شده است. العبسی رهبر فتح الاسلام با يکی از نمايندگان شهر طرابلس که پزشکی است با سابقه چپی ملاقات کرد. اين پزشک واهمه خود را از احتمال حمله حزب الله شيعه به سنی ها بيان کرد (۳). آقای العبسی به او پاسخ داده بود که بی آن که با نيروئی که با اسرائيل می جنگد در گير شود، به «هيچ کس اجازه نخواهد داد به سنی ها آسيب برساند.»

مقابله با «تهديد شيعه»
سرانجام در نهرالبارد بود که او اولين اطلاعيه اش را در ۲۷ نوامبر ۲۰۰۶ منتشر ساخت و فتح الاسلام اعلام موجوديت کرد. بموازات آن شماری از رزمندگان وابسته به القاعده به لبنان رفت و آمد می کنند. آنان چه با عبور از گذرگاه های مرزی قانونی و چه بصورت مخفی از طريق مرز سوريه تردد می کنند. برخی از آنان پس از اقامتی کوتاه در اردوگاه نهرالبارد پراکنده می شوند تا شبکه های متعلق به خود را در نواحی دارای اکثريت سنی ايجاد کنند. اين اعضای جديد از اهالی جهان عرب و نيز روسيه، چچن و ترکيه و غيره هستند.
در اواخر سال ۲۰۰۶، احمد توويجيری از اتباع سعودی و يکی از کادرهای القاعده وارد لبنان شد. او چندين بار با رهبران الفتح الاسلام و همچنين ديگر گروه های سلفی ملاقات کرد. از نظر مالی، کمبودی وجود نداشت. اعتبارات دولتی يا خصوصی از «جهادگران مالی» يعنی از طريق بازرگانان پولدار که تمايل داشتند به جهاد کمک کنند از عربستان سعودی و کويت می رسيد.
در همان زمان، اتحادهای سلفی (۴) در پی تجمع نيروی خود برای مقابله با «تهديد شيعه» بودند. بحران سياسی در لبنان و درگيری های موضعی ميان سنی ها و شيعيان نظير آن چه ميان طرفداران اکثريت و مخالفان وجود دارد، وضعيتی مساعد پديد می آورد. (به مقاله «نظام مذهبی ناپايدار» در همين شماره مراجعه کنيد)
اعضای محلی القاعده از نياز اضطراری «جريان آينده» (حزب المستقبل) حريری جهت تشکيل يک ميليشيا به منظور ايجاد وزنه ای در مقابل حزب الله شيعه بهره بردند، با وجودی که «جريان آينده» نسبت به خطرات معامله با گروه های بنيادگرا آگاه بود، به اتخاذ اين استراتژی در مبارزه اش با حزب الله، سوريه و ايران اقدام کرد. القاعده به نوبه خود با تکيه بر پراگماتيسم (عمل گرائی)، از اين فرصت برای تامين پول استفاده کرد که به اين جريان امکان استخدام ده ها رزمنده را داده و شرايط برگزاری جلسات آموزشی در اردوگاه عين حلوه و اجرای طرح های حمله به نيروهای فينول (يونيفل) در جنوب لبنان و همچنين ماموريت های جاسوسی در سفارتخانه های کشورهای عربی و خليج را در بيروت و اطراف آن را فراهم آورد.
سوريه ترجيح داد که با چشم پوشی بر روی اين تحرکات و فعاليت ها، رقبايش را از «جريان آينده» گرفته تا جهاديست ها آزاد بگذارد تا آنان در نوع انتخاب شان دچار سر در گمی شوند. برعکس با اين روش، اين کشور حلقه را در کشور خود تنگ تر کرده و از شر بسياری از رزمندگان خلاص می شود و در نتيجه اين رزمندگان به لبنان پناه می برند.
در شش ماهه نخست ۲۰۰۷، حدود بيست گروه کمابيش وابسته به القاعده فعال تر شدند. از جمله اين برنامه ها ميتوان به ملاقات اعضای ارشد، ورود رزمندگان عزيمت گروه های وابسته به القاعده به اروپا (فرانسه، بريتانيا، هلند يا آلمان) پس از پايان دوره های آموزشی اشاره کرد. از اين راه، القاعده در بستر همکاری با فتح الاسلام شبکه وسيعی را گسترد که تنها هنگام درگيری های نهرالبارد متلاشی شد. اين سازمان، از طريق قاچاق و از مسير سوريه و نيز با خريد از فروشندگان محلی و يا کنترل انبار اسلحه سازمان آزادی بخش فلسطين (ساف) در اين اردوگاه شمال لبنان، تسليحات خود را تهيه می کرد .
انفجار شب ۱۹ تا ۲۰ مه ۲۰۰۷ هنگامی رخ داد که بخش های اطلاعاتی وابسته به نيروهای امنيتی داخلی تصميم گرفت عليه يکی از گروه های القاعده در کوچه المأتين در طرابلس وارد عمل شوند. اين افراد که در ضمن از طرف سعودی ها نيز تحت تعقيب بودند، پشتيبانی فنی مجاهدين عراق را تضمين می کردند. آنان تحت حفاظت فتح الاسلام فعاليت ميکردند و نبردها بسيار سريع به سراسر اردوگاه نهرالبارد کشيده شد. اين نبردها شش روز به طول انجاميد و در جريان آن ۱۷۰ سرباز لبنانی و همچنين ۴۷ غيرنظامی فلسطينی و دويست جنگجوی فتح الاسلام کشته شدند. در حالی که صدوپنجاه جنگجو و مسئول سازمان موفق به فرار شدند، چهل رزمنده در روز آخر نبردها کشته شدند. اغلب آن ها گلوله ای در مغز دريافت کرده بودند. ارتش اردوگاهی را به اشغال در آورد که خالی بود و سپس از ورود همه سازمان های غيرنظامی و بشردوستانه به درون اردوگاه جلوگيری کرد. ارتش حتی عکسبرداری از اطراف اردوگاه را ممنوع اعلام کرد. سرانجام بولدزر های ارتش لبنان ساختمان ها را ويران کرده و هر گونه نشانه نبردها را از ميان بردند.
در ژوئن، يک ماه پس از آغاز نبردها، سرويس های امنيتی لبنان کشف کردند که آقای شاهين کسی جز پسر اسامه بن لادن بنيان گذار القاعده نبوده و نام واقعی اش سعد است. از قرار معلوم، او توانسته بود چند روز پس از آغاز درگيری ها وارد اردوگاه شود و توانسته بود وجهه خوبی در ميان جنگجويان کسب کند. اين بخش های اطلاعاتی، چند ماه پيش دريافته بودند که او در لبنان بسر می برد. پسر بن لادن که يکی از مسئولان بلند پايه القاعده و از فعالترين آنان در زمينه اطلاعاتی است با همکاری القدور موفق شده بود سلول هائی ايجاد و شبکه های ارتباطی را در سراسر لبنان بوجود آورد.
به رغم اين شکست نظامی، از فعاليت های گروه های وابسته به القاعده در لبنان کاسته نشده است. آنان در اردوگاه فلسطينی عين حلوه و نيز در مناطق سنی نشين واقع در بقاع و برخی محلات فقير نشين بيروت حضور دارند. يک ماه و نيم پس از آغاز نبردها، سعد بن لادن (شاهين) به نويسنده گفته بود: «آيا تو فکر می کنی که ما فقط اين ۵۰۰ نفرجنگجوی در محاصره در نهرالبارد هستيم». از طرف ديگر، قتل شخصيت های سياسی، سوءقصدها در بيروت و نيز عليه نيروهای فينول که ارتش در مصاحبه مطبوعاتی اش (در روز ۴ سپتامبر) به فتح الاسلام نسبت داد و همچنين اطلاعاتی که بخش های اطلاعاتی ، پس از دستگيری بيش از دويست عضو جنبش سلفی و جهادی بدست آورد، اهميت اين گروه وابسته به القاعده را در لبنان تاييد می کند.
ناظران همچنان اين پرسش را مطرح می کنند که چرا فرد شماره ۲ القاعده، ايمان الظواهری استنادی به نبردهای فتح الاسلام نکرده و تنها به تکريم سوءقصد ۲۴ ژوئن ۲۰۰۷ عليه سربازان اسپانيائی فينول اکتفا نمود. اين سوءقصد را گروهی نزديک به فتح الاسلام مرتکب شده بودند. مسئله اين است که همان طور که شاهين به ما توضيح داد، سازمان نظر مساعدی نسبت به فرو رفتن در يک درگيری در مکانی بسته، درون يک اردوگاه و همچنين انزوای آن ندارد. بيشتر نيروهای سياسی لبنان از جمله سلفيست ها به فتح الاسلام پشت می کنند. ميزان تمهيدات القاعده در اثر اين محاصره کاهش يافته و اين محاصره فرصتی در اختيار ارتش گذاشت تا به صدها عمليات بازرسی و دستگيری اقدام کند.
اما، تداوم بحران سياسی در لبنان و گرايش رو به فزون همه جناح های محلی در مسلح شدن و آموزش رزمندگان قادر است به القاعده امکان بدهد تا در پشت مهم ترين جنبش سنی يعنی «جريان آينده» (حزب المستقل) پنهان شود. اين تشکيلات درصدد است که رزمندگان را تحت لوای موسسات خصوصی امنيتی بکار گيرد. جنبش وابسته به آقای حريری ، بدين ترتيب توانست دو هزار و چهارصد عضو ميليشيا را تحت نفوذ خود درآورد. اين جنبش قصد دارد که چهارده هزار نفر را تنها در شمال لبنان به خدمت بگيرد ولی از طرف ديگر نبردهای نهرالبارد بخشی از نخبگان سنی لبنانی را قانع کرد که هزينه پرداخت شده برای اين اتحاد بسيار گزاف بود.

احساس حق کشی، فقدان راه حل
حوادث نهرالبارد همچنين موجب شد تا با تکيه بر پايه حوادثی که وقوع يافت، بتوان سلفی های جامعه سنی لبنان را بسيج کرد. اشاره کنيم که سربازان مسيحی به برخی از مساجد اردوگاه آسيب هائی وارد ساخته و به قرآن بی حرمتی کرده بودند؛ برای مثال در زندان روميه، مکانی که جهاديست ها زندانی بودند. چندين سايت اينترنتی که آشکارا از القاعده حمايت می کردند و از «شهدای فتح الاسلام» تجليل می کردند، شروع بکار کردند. در يکی از آن ها ميتوان چنين خواند «صبر کنيد... بازگشت القاعده به لبنان... پايان نهرالبارد آغاز القاعده است.»
هزاران جوان سنی که از مناقشه محلی بدون هر چشم انداز سياسی به ستوه آمده اند، با دريغ به شيعيان می نگرند. آن ها شاهدند که شيعيان موفق شده اند انحصار تلاش های مقاومت ضد اسرائيل را در دست گيرند. اين جوانان همچنين از سوءقصد های القاعده در کشورهای غربی و پيروزی های حتی محدود اين سازمان در عراق خشنودند. نسل جديدی از جوانان به مساجدی می روند که تفکرات سلفی – جهاديستی تبليغ می شود، در شرايط و وضعيتی که ساختار رسمی جامعه سنی چه دارالفتاء (موسسه مذهب سنی)، بنياد همبستگی اسلامی يا دادگاه های مذهبی بی اعتبار شده اند. موجبات اين بی اعتباری، علاوه بر موضعگيری نهادهای مذهبی سنی به سود آقای حريری و «جريان آينده» همچنين بر فساد موجود در ميان آنان تکيه می کند. براين امر، بايد احساس حق کشی و نبود هر گونه راه حلی برای کشمکش با اسرائيل را نيز افزود. القاعده در عين حال می تواند بر هراس از شيعه گری و حزب الله و نيز واهمه سنی ها از انزوا و همچنين بر احساسات ضد امريکائی تکيه کند.(در حالی که دولت و نيروهای سنی رسمی به مثابه متحدين واشينگتن تلقی می شوند) از نگاه برخی، راه حل اين مشکلات در اسلام نهفته است و راهی که بايد رفت، راه القاعده است.
با وجود اين،چنين بر می آيد که القاعده و البته نه اجبارا همه گروه هائی که به آن اعلام وابستگی می کنند، بيش از هر چيزی متمايل است که لبنان را به پشت جبهه و اردوگاهی جهت آموزش و تمرينات و همچنين گذرگاهی امن برای رزمندگان اين جريان به طرف عراق و از عراق به سوی اروپا تبديل کند. لذا کشور در درجه اول آزمايشگاهی است که در آن جا، جنبش می تواند امکانات جديد نظامی را توسعه دهد: هواپيماهای کوچک با سيستم کنترل از راه دور که قادر به حمل سی کيلوگرم مواد منفجره هستند، بمب هائی که بتوان از فاصله دور منفجر کرد و قادر باشند در مقابل سيستم پخش پارازيت زره پوش های آمريکائی در عراق مقاومت کنند يا حتی برنامه های کامپيوتری که به مسئولان القاعده امکان دهد که از طريق اينترنت پيام های خود را بدون اين که نه سرويس های اطلاعاتی محلی و نه آژانس امنيت ملی آمريکاNSA بتواند آن ها را رديابی کند. در چنين وضعيتی همان طوری که شاهين توضيح می داد، به سود القاعده نيست که در مبارزات درونی لبنان مداخله کند.
سازمان القاعده چگونه خواهد توانست اين «بی طرفی» نسبی را با افشای حضور در فينول که اخيرا از سوی مرد شماره ۲ سازمان انجام شد، آشتی دهد؟ آيا گروه های محلی که به القاعده اعلام وابستگی می کنند، خواهند پذيرفت که در خارج از صحنه سياسی لبنان بمانند؟
پاسخ به اين پرسش ها هر چه که باشد، اين امر بديهی است که آينده القاعده در لبنان کاملا تضمين است.
-----------
عنوان اصلی مقاله:
Les étranges alliances des groupes radicaux islamiques,
Enquête sur l’implantation d’Al-Qaïda au Liban

پاورقی ها:
۱ – اين يک گروه صوفی است که توسط عبدالله الحريری ، اهل اتيوپی بنياد گذاشته شده است. به همين دليل، لقب وی احبش (به عربی حبشی) است. بخش های اطلاعاتی سوريه به کرات از اين گروه استفاده ابزاری کرده است.
۲ – به گزارش روزنامه الاخبار، چاپ بيروت (از ۷ تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۷)، توجه کنيد. اين گزارش در نشانی اينترنتی زير نيز منتشر شده است: www.al-akhbar.com/ar/node/۴۶۱۶۹
۳ – اين پزشک انجام اين ملاقات را در يک برنامه تلويزيونی مورد تاييد قرار داده است. او گفته است که بخش های امنيتی لبنان با سازمان تندروی جنداشام کمک کرده بود تا انتقال وی را از اردوگاه عين الحلوه به اردوگاه نهرالبارد عملی سازد تا بتواند به فتح الاسلام بپيوندد. اين عمليات تحت پوشش «عمليات بشردوستانه» انجام شده است.
۴ – مهمترين اين انجمن ها عبارتند از:
الاتحادالاسلامی، وقف التراث الاسلامی (ميراث اسلامی) در طرابلس، وقف الاحياء الاسلامی (نوسازی اسلامی) در طرابلس، وقف النور الخيری (روشنائی نيکوکارانه) در شبعا و ارغوب، وقف البرالخيری (امور خيريه و نيکوکاری) در منطقه الضنيه (شمال طرابلس)، وقف مرکز اسلامی و مسجد عبدالرحمان ابن عوف در بقاع ، انجمن ارشاد و مدرسه ابداع در عکار.
مشاهده می شود که اين انجمن ها سراسر خاک لبنان را پوشش می دهند.

*******
ضميمه شماره ۱:
سلفی گری چيست؟
وندی کريستياناسن Wendy Kristianasen

ريشه های سلفی گری را بايد در تجدد اسلامی پايان قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، تحت تاثيرمتفکرانی چون سيد جمال الدين افغانی*، محمد عبده و رشيد رضا جستجو کرد. اين شخصيت ها به بازگشت به دوران محمد پيامبر اسلام و نخستين نسل اسلامی فرا می خواندند (سلف به زبان عربی به معنی نياکان و پيشينيان است).
بنا بر اعتقاد آنان، مسلمانان به غرب امکان داده بودند تا اصول متعلق به اسلام واقعی را به انحصار در آورد و اين امر موجب تاخير و ضعف مسلمانان گشته است. بديده آنان، اسلام نه فقط روحانی و معنوی بلکه اجتماعی و سياسی نيز است.
اسلاميست های سياسی خود را صاحب چنين مکتبی می دانند. از جمله اخوان المسلمين که در سال ۱۹۲۸ ميلادی در مصر تاسيس گشت. اين جريان تحت تاثير سلفی گراهای نخستين بود. بعدها اين جريان به جنبشی نيرومند از حيث اجتماعی و سياسی تبديل شد که در پهنای جهان عرب دارای صدها هزار طرفدار و عضو بود. حسن البنا بنيان گذار اخوان المسلمين تنها خواهان بازگشت مسلمانان به ايمان واقعی نبود؛ بلکه او با استعمار بريتانيا شديدا به مخالفت برخاسته و از آرمان فلسطين دفاع می کرد. اعضای اخوان المسلمين در جنگ اعراب و اسرائيل در سال های ۱۹۴۹ – ۱۹۴۸ شرکت کرده و شاخه هائی در کشورهای عربی همجوار ايجاد کردند. از جمله ميتوان به شاخه های اخوان المسلمين در فلسطين، جهاد اسلامی و حماس به عنوان ميراث داران اين جريان اشاره کرد.
همه کسانی که خود را سلفی می دانند، عضو گروه های سازمان يافته نيستند. مسئله آنان که تحت تاثير وهابيون سعودی هستند بيش از هر چيز، توجه به مسائل مجاز و ممنوع در اسلام است. (منظور حلال و حرام است.م) . واژه «اجتهاد» از نگاه وهابيون (که بر قرآن و سنت تکيه می کند) مفهومی محدودکننده دارد. سلفی ها بخاطر کردارشان و نيز عمل به اجتهاد، از نظر اجتماعی فعالند. آنان اغلب در زمينه علم و فن در درجه بالائی قرار دارند.
در اروپا و نيز در خاورميانه، نخستين اعضای شبکه القاعده تحت نفوذ سلفی گری قرار داشتند. سرکرده های آنان کسانی بودند که قبلا در کنار مجاهدين افغان با شوروی جنگيده بودند. خصومت آنان با غرب آنان را به اتخاذ مواضعی بی پروا وقاطع در کشورهای محل زندگی شان بر می انگيزد.
به موازات اتخاذ چنين مواضع جهادگرايانه، شمار رو به افزايشی از سلفيست ها دارای مواضع «ميانه روانه» و مسالمت آميز بوده و با اجتناب از حوزه سياسی می کوشند يک زندگی ناب از نگاه اسلامی را به پيش ببرند. آنان موفق شده اند که در غرب ، خاورميانه و کشورهای مغرب (تونس، مراکش و الجزاير) انبوه جوانانی را بسوی خود جلب کنند که از گم کردن سنت ها و ريشه های خود هراس دارند. اينان را ميتوان از ظاهرشان تميز داد. مردان، دارای ريش های بلند پر پشت و ژوليده و جليبائی روی شلوار گشادند و زنان، دارای پيراهنی بلند، روسری و يک نقاب که صورت را می پوشاند و البته گاهی نيز با شلوار جين و کفش های ورزشی همراه می شوند ....
در بريتانيا، گرايش سومی ظاهر شده است. سلفی های اصلاح طلب وارد فعاليت سياسی می شوند و جهاديست های سلفی را متهم می کنند که با شرکت در نبردها جنبش را به گروگان می گيرند و عليه تندروی به مبارزه برمی خيزند. آن چه که هنوز روشن نيست، امکان موفقيت اين جنبش جديد است.

------
عنوان اصلی مقاله:
َQu’est-ce que le salafisme ?
------

* توضيخات مترجم: بطور خلاصه ميتوان گفت که مکتب سلفی به عنوان يک جريان در قرن چهارم هجری قمری شکل گرفت. سلفی ها اهل سنت بوده و از افکار احمد بن حنبل ريشه گرفته اند. آنان رو به افول نهادند تا در قرن دوازدهم قمری (۱۷ ميلادی) محمد بن الوهاب اين انديشه ها را بار ديگر در عربستان زنده کرد. با تاسيس پادشاهی آل سعود، اين آئين به مذهب رسمی تبديل شد. سلفی از اتباع مذهب حنبلی هستند ولی از تمام انديشه های احمد بن حنبل پيروی نمی کنند.
با استناد به منابع ايرانی از جمله دو کتاب «انديشه های سياسی در اسلام معاصر» نوشته حميد عنايت و «انديشه های ميرزا آقا خان کرمانی» نوشته فريدون آدميت چنين بر می آيد که نوشته نويسنده در مورد سيد جمال الدين اسدآبادی (افغانی) کاملا صادق نيست. اسدآبادی يک پان اسلاميست بوده و خواهان وحدت اسلامی و تجدد اسلامی بوده است. امر تجدد را نمی توان در مورد سلفی ها که خواهان بازگشت به اصل اسلام آغازين اند، بکار برد. اسدآبادی که طرفدار وحدت اسلامی بود نمی توانسته از رودرروئی شيعيان و سنی ها سخن براند، در حالی که سلفی ها شيعيان را رافضی می خوانند.
حسن البناء بنيان گذار اخوان المسلمين در مصر نوشته است: « اسدآبادی فقط يک فرياد هشدار برای مشکلات است و شيخ محمد عبده فقط يک معلم، فيلسوف و رشيد رضا يک تاريخ نويس و وقايع نگار است، در حالی که اخوان المسلمين به معنی جهاد، تلاش کار است و فقط يک پيام نيست.» ( به نقل از کتاب «اخوان المسلمين – تاليف بهمن آقائی و خسرو صفوی، نشر سام، ۱۳۶۵، صفحه ۲۱)
شايد اعتقاد اسدآبادی به جهاد باعث شده که او را سرکرده تفکر سلفی بدانند. در اين مورد در صفحه ۱۰۲ کتاب عنايت می خوانيم:
«يک نتيجه بينش ضد انگليسی سيد تمايل او به اين بود که اسلام را دين پيکار و سختکوشی بداند و از اين رو به روی فريضيه جهاد بسيار تاکيد کند، به نظر او در برابر حکومتی که مصمم به نابودی اسلام است مسلمانان راهی جز توسل به زور ندارند... »
برای اطلاعات بيشتر می توانيد به کتاب های فوق الذکر و نيز کتاب های مربوط به تاريخ مشروطيت مراجعه نمائيد.

********

ضميمه شماره ۲:
يک نظام ناپايدار متکی بر مذهب
آلن گرش Alain Gresh

نظام متکی بر مذهبی که فرانسه پس از پايان جنگ بين المللی اول در لبنان برقرار کرد، هنوز پا برجاست. گرچه، معاهدات طايف (در سال ۱۹۸۹ برای خاتمه جنگ داخلی) آن را کمی تغيير داده است. کرسی های پارلمان (نيمی برای مسيحيان و نيمی برای مسلمانان) و همچنين مقامات اصلی (رئيس جمهوری به مارونی ها، نخست وزير به سنی ها و رئيس مجلس به شيعيان) ميان جامعه های اصلی تقسيم شده است. جامعه های مارونی، شيعه و سنی پر جمعيت ترين آن هاست. بايد درزی ها، يونانی های ارتدکس، يونانی های کاتوليک و غيره را بدان ها افزود.در مجموع ۱۷ جامعه مذهبی در لبنان زندگی می کنند.
از زمان خروج نيروهای سوری از لبنان و انتخابات جديد مجلس در سال ۲۰۰۵، رياست حکومت با فواد سينيوره وابسته به «حزب المستقبل» (جريان آينده، سنی با رهبری سعدالحريری) است. اين دولت از حمايت وليد جمبلات (سرکرده اکثريت درزی ها، سمير جعجع (قوای لبنانی) و امين جمايل (حزب فالانژيستی) که جناح اقليت مارونی ها را تشکيل می دهد، برخوردار است. در ابتدا، حزب الله (که رهبر معنوی آن حسن نصرالله است) و جنبش امل (با رهبری نيبه بری) که نمايندگان اکثريت قريب به اتفاق شيعيان هستند، در حکومت شرکت داشتند. اما، در نوامبر ۲۰۰۶، دولت را ترک کردند و يک اپوزيسيون (مخالفان) ائتلافی با شرکت ميشل عون و جناح ميهنی آزاد وابسته به وی تشکيل دادند. اکثريت مارونی ها به آقای عون رای ميدهند.
اختلاف نظر ميان اکثريت (که مورد حمايت آمريکا و فرانسه است) و اپوزيسيون (مورد حمايت ايران و سوريه) متعدد است. اگر دو اردوگاه بر سر انتخاب ژنرال ميشل سليمان، فرمانده ارتش به رياست جمهوری توافق کردند، ولی بر سر تشکيل دولت وحدت ملی اختلاف دارند.(اپوزيسيون خواهان برخورداری از يک اقليت دارای حق توقف تصميمات است). به همين دليل است که اپوزيسيون تشکيل چنين دولتی را که امکان منزوی ساختن اين دو جامعه مذهبی مهم (شيعيان و مارونی ها ) را نخواهد داد، شرط تشکيل اجلاس پارلمان و انتخاب رئيس جديد دولت (رئيس جمهوری) تعيين کرده است.
اين بحران در راستای رودرروئی ايالات متحده و متحدينش از يک سو و ايران و سوريه از طرف ديگر جای می گيرد. ولی، اين بحران همچنين، بازتابی از تفرقه عميق در کشور است. اين تفرقه از جمله در مورد راه های خروج از بحران اقتصادی خود نمائی می کند، بحرانی که بدهی عمومی ژرفی که از زمان نخست وزيری رفيق حريری يادگار مانده ، علامت مشخصه آن است. اپوزيسيون لبنان، تقريبا نيمی از جمعيت کشور را نمايندگی می کند.

* Un Système confessionnel instable
لوموند ديپلماتيک ، فوريه ۲۰۰۸

دنبالک: http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/35885

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اتحاد عجيب گروه های اسلامی تندرو، گزارشی از نفوذ القاعده در لبنان، فضه عيتانی، ترجمه بهروز عارفی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016