سفرنامه هنگامه شهيدي در جنگ عراق
«دولت در انتظار»
WWW.HengamehShahidi.com
info@HengamehShahidi.com
وقتي با هوگر صحبت مي كردم كاك آراز هم وارد شد و به كار خودش مشغول شد. از هوگر پرسيدم تكليف بعثي هايي كه در ليست 255 نفره نيستند چه خواهد شد؟
- ما خبر داريم كه خيلي ها براي اينكه زن و بچه شان در امان باشند در حزب بعث ثبت نام كرده بودند...
- يعني از ترسشان بوده است؟
- بله آنها مي ترسيدند يك نوع ديگر از بعثي ها هم بودند كه براي گرفتن تشويقي به مردم ظلم و تعدي مي كردند و ما هم منتظريم تا يك محكمه عدالت برقرار شود و آنها را به پاي ميز عدل الهي بكشانيم و آن محكمه براي آنان تعيين سرنوشت كند...
advertisement@gooya.com |
|
- فكر مي كنيد چقدر طول بكشد تا اين عراق ويران را از نو بسازيد؟
- به نظر شخص من ممكن است دو تا سه سال ديگر بتوانيم به عراقي برسيم كه داراي اساس و سيستم باشد و پايه گذاري شود و پس از آن براي رشد عراق حركت كنيم...
- به تنهايي يا با كمك ائتلاف؟
- طبعا با كمك ملل جهان و نيروهاي ائتلاف كه به ما درسقوط صدام كمك كردند...
- من دوست دارم از عملياتي كه درسال 95 با كمك سازمان سي آي اي عليه صدام ترتيب داديد صحبت كنيد.طبعا شما هم درآن عمليات حضور داشتيد...
- من آن زمان در بغداد نبودم در اربيل بودم اما با كاك آراز هماهنگي كامل داشتم.من به برادرم تلفن كردم او گفت ما انشالله به زودي به شما نزديك مي شويم.فهميدم كه مي خواهند عمليات كنند . بعد از آن چند وقت بعد متوجه شدم كه آن عمليات شكست خورد و من بسيار متاثر شدم...
- دليل آن شكست چه بود؟
- ما شكست نخورديم ما توقف كرديم.دوتيپ را منهدم كرديم و يك تيپ را هم دستگير كرديم. اين خيلي بود...
- آيا به دستور سازمان سي آي اي نبود كه شما توقف كرديد؟ شما مي توانستيد پيشروي كنيد...
- سيا پيش از عمليات منصرف شده بود ما خودمان عمليات را شروع كرديم...
- چقدر تلفات داديد؟
- من خبر ندارم...
پس از گفت و گو با هوگر به همراه عماد به سمت در خروجي حركت كرديم و آراز با كت و شلواري آبي رنگ و كراوات پشت ميزي نشسته بود و به مراجعه كننده اي پاسخ مي داد.از در كه خارج شديم پس از طي مسيري دوباره وارد مقر شديم و با نشان دادن كارت وارد سالن اصلي شديم. به سمت اطاقم رفتم تا لباسم را تعويض كنم. ساعت 6 جلسه معارضين با آمريكايي ها بود. از اطاق كه خارج شدم ابوزهرا را ديدم از او پرسيدم چه مي كني؟ گفت امروز رفتم و آسياب پدر دكتر چلبي را تحويل گرفتم.اين آسياب از سي سال پيش به اين سو توسط بعثي ها ضبط شده بود...
دقايقي بعد سوار ماشين شديم تا به سمت مقر كنفرانس حركت كنيم .نيروهاي آمريكايي در طول مسير به اسكورت اضافه شدند و هليكوپتر ها نيز از هوا امنيت اسكورت را تضمين كرده بودند. به هتل الحيات كه رسيديم مملو از جمعيت خبرنگاران بود. به داخل هتل رفتيم و عبدالعزيزحكيم و مسعود بارزاني به همراه چند آمريكايي در سالن پايين نشسته بودند. با حكيم و بارزاني احوالپرسي كردم. مسعود بارزاني گفت آن روز كه شما را در مقر دكتر چلبي ديدم نمي توانستم باور كنم. در اين اوضاع بحراني چگونه به عراق آمديد؟ گفتم جريانش مفصل است اما مهم اين است كه امروز اينجا هستم. مسعود در حالي كه خنده اي بر لب داشت گفت من خوشحالم كه وقايع عراق در اين روزها توسط شما به ثبت مي رسد...