انقلاب ضد سلطنتی 57 را بيش از هر چيز ديگر می توان در چهار چوب يک گذار گفتاری در وضعيت انسدادو تخريب درونی گفتار مشروطه طلبی و نگاه دولت مطلقه پهلوی به گفتار جمهوريت ، مورد نقادی قرار داد. در اين رهيافت پديدار شناختی ، سه سنخ آگاهی سياسی_ روشنفکرانه در وظعيت تاريخی تجدد گرايی ايرانی ، قابل تفکيک می نمايد. آگاهی نخستين که در برابر پرسش اعظم ، پرسش استبداد ايرانی از مشروطه کردن ومحدود کردن قدرت در قالب ساختار حقوق گرا توسط "قانون" و نهادهای حقوقی چون پارلمان وقوه مجريه ، در نهايت به واسطه" قانون اساسی"سخن می گويد.اينگونه آگاهی در برابر استبداد، پاسخی محتوايی زير ساختی ارائه نکرده، با صورتبندی چهار چوبی فرماليته غير ساختاری ودر نهايت دارای نسبت قابل ملاحظه با" اراده " نخبگان سياسی ، جنبش سياسی انقلاب مشروطه را رقم می زند .
انقلاب مشروطه که به واسطه ويژگيهای زير ساختی مشروطه ناشدنی " وضعيت سلطنت " در ايران زود هنگام با فرا رسيدن کودتای 3 اسفند 1299 با شکست مواجه مي گردد.
سنخ دوم آگاهی تجدد گرا در ايران را می توان آگاهی دولت مطلقه تجدد گرا نام نهاد.
گفتاری که جنبش سياسی بر اندازی ساطنت قاجار و شکل گيری دولت مطلقه نوساز پهلوی اول مهمترين ره آورد آن وروشن فکرانی چون محمد علی فروغی ، علی اکبر داور ، تيمور تاش ، سيد حسن تقی زاده و. . . برجسته ترين نمايندگان آن محسوب می شوند .
با آغاز جنگ جهانی دوم و سرنگونی دولت مطلقه پهلوی اول حد واسط سال های 1320 تا 28 مرداد1332 رقابت وستيزش دو گفتار دولت مشروطه و دولت مطلقه مسير سياسی_روشنفکرانه جامعه ايرانی را رقم می زند . از پس دولت رضا شاهی ، ميراث مشروطه طلبی سر برآورده ، در برابر گفتار رسمی و مسلط دهه های نخستين قرن صف می آرايد.
برجسته ترين نمايندگان ميراث مشروطه در اين سالها در قالب جبهه ملی به رهبری دکتر محمد "مصدق" ، ماوا می گزينند و برجسته ترين نمايندگان گفتار دولت مطلقه نيز دز چهار چوب احزاب دست راستی ايران چون آريا ، سومکا ، پان ايرانيست ها . . . تجلی نمودند که ويژگی مشترک تمام " راست " دهد 20 و30 ايران را در نگاهی کلی می توان در اشتراک مفاهيم"باستان گرا" وانديشه دولت مطلقه ايرانشهری صورتبندی کرد.
"راستی"، که در برابر جبهه ملی بويژه حزب ايران ، حول محور در بار اجتماع می يابد. در همين سالهاست که در ديالکتيک اين دو آگاهی، آگاهی جمهوريخواه به مثابه سنتز اين دوسنخ آگاهی پيش گفته رخ نموده ، نخستين بارقه های خود را در قالب نقادی های درونی به گفتار مشروطه خواهی از سوی کسانی چون دکتر سيد حسين فاطمی، نشان می دهد. سنتز جمهوری خواهی با شيفت از ميراث ليبراليسم جزيره ای (انگليسی ) به ليبراليسم قاره ای و پذيرش صميمانه تر ميراث انقلاب کبير فرانسه ، هر چند آگاهی جمهوری خواهانه در مقطع انقلاب ضد سلطنتی در رقابت با گفتار تشيع سياسی به مثابه سنتز گفتار مارکسيسم شرقی ايرانی شده توسط جنبش کژ تابيده چپ ايران و صورت بندی های دولت گرا از فقه شيعه ، وضعيتی شور بختانه يافته و به صورت کژ تابيده در قالب يک جمهوری دين سالار ( craticTheo ) عرضه گرديده و در نهايت با قلب اصل گفتارش تسلط و باز توليد يک دولت مطلقه ايدئولوژيک را به نظاره می نشيند . ولی در نهايت امر ميراث جمهوری خواهانه از ميانه دهه 70 بويژه از ميان آن بخشی از نيروهای سياسی که گذار کامل از آگاهی مشروطه خواهانه به اگاهی جمهوری خواهانه را انجام داده و عمدتا در قالب همان نهاد قديمی ليبرال_ ناسيوناليستهای ايران ، يعنی جبهه ملی متمرکز بوده و حاملان برجسته ای چون مهنددس امير انتظام ، دکتر پرويز ورجاوند و . . . را شامل می گردد، سر بر می آورد.
advertisement@gooya.com |
|
البته از همين سالهاست که به آرامی لا يه ديگری از جمهوری خواهان آتی ايران نيز شکل مي گيرد که امروزه اکبر گنجی نويسنده مانيفست جمهوری خواهی ايران را مي توان برجسته ترين نماد آن دانست .
لايه ای که با نقادی گفتار مشروطه طلب جوهوری اسلامی خواهانه ، صورتبندی منطقی جنبش سياسی اصلاح طلبان مذهبی که از دوم خرداد 76 تا 84 قوه مجريه ودر مقطعی قوه مقننه جمهوری اسلامی را در اختيار می گيردو از درون آن سر بر می آورد .
لذا سپهر سياسی دهه 80 ايران را می توان سپر ستيزش دو گفتار جمهوری خواهانه و جمهوری دين سالار طلبانه دانست. نگارنده پس از نگاهی پديدار شناختی _ تفسير گرا به " جمهوری خواهی " به مثابه يک سنخ آگاهی و نظام معنايی ذر بخش نخستين ، در بخش دوم به تلاش جهت پردازش انظمام تر پروژه جمهوری خواهی در دهه 80 و زمان حال خواهد پرداخت.
پيمان عارف
Email:peymane_aref@yahoo.com