بدنبال حوادث خونین و پر تنش تابستان هشتاد و چهار در مناطق کرد نشین ایران،که از شکنجه و قتل شوانه قادری جوان مهابادی آغاز شده وبه اعتراضات مسالمت آمیز مدنی شهروندان کرد در سراسر مناطق کرد نشین انجامید،پاسخ حاکمیت باز هم سرکوب و کشتار و دستگیری و شکنجه و محاکمه مردم کرد بود. قتل جوانان کرد بدست نیروهای مسلح نظام همچنان ادامه یافت و نام شیرکو امینی و چند جوان دیگر به لیست سیاه کشتار اضافه شد.لیستی که سالهای سال است با خون و نام جوانان کرد طویلتر و طویلتر میشود.هنگامی که از تداوم ستم وزندانی شدن و کشتار جوانانمان سخن میگوییم* و در عصر جهانی شدن صدای مظلومیت ملتمان را به گوش جهانیان میرسانیم با کمال وقاحت به جرم نشر اکاذیب علیه نظام محاکمه میگردیم در حالیکه عمل ما فقط نشر حقایق در مورد مردم کرد بودهاست.
براستی ریشه اعتراضات تابستان امسال و سایر اعتراضات کردها چیست و آیا با محاکمه ، سرکوب ، کشتار ، شکنجه و به سکوت واداشتن ما میتوان این ریشه را از بن کند؟
بعنوان کرد ساکن ایران همواره به ما گفته شده که ایران سرزمین ماست وکردها اصیل ترین اقوام ایرانی هستند و ما مرزبانان غیور و عاشق وطنمان ایرانیم و ووو. اما ما مرزبانان غیور و اصیلترین قوم سرزمینمان که باید عاشقانه میهنمان ایران را دوست داشته و آنرا از هر گزندی مصون داریم گرفتار تناقضات شدیدی هستیم:
1 - ما که اصیل ترین قوم ایرانیم پس زبان ما هم اصیل ترین یا حداقل اصیل باید باشد .اما چگونه است که حق نداریم با این زبان اصیل در ایران درس بخوانیم و ادبیات آنرا حفظ و اشاعه دهیم؟ آیا این اصالت فقط شامل خودمان است نه زبانمان؟!
2 - اصولا" ملاک این اصالت چیست و و اگر پسوند "ترین" مشمول حال اصالت ماست ،وضعیت بقیه اقوام ایرانی چیست؟ قوم فارس در کجای این درجه بندی اصالت قرار دارد که باید فقط به زبان آنان درس خواند و مکاتبه کرد؟
3 - اگر ملاک این اصالت زمان سکنی گزیدن در سرزمینمان است چگونه است که در اداره سیاسی این سرزمین هیچ نقشی نداریم؟
4 - چرا مناطق محل سکونت ما هم بدست افراد غیر بومی اداره میشود؟چرا گاهی هم که از خود ما استفاده میشود شایستگان به کناری رانده شده و نور چشمی های تائید صلاحیت شده سهمیه ای نالایق که دغدغه ای جز حفظ میز خود ندارند بکار گمارده میشوند بطوری که برداشت شود که کردها توانایی مدیریت ندارند؟
5 - اصولا" این صفت اصیلترین چه کاربردی دارد ؟ چگونه است که در هنگام اخذ رأی برای جلب آرای مردم در انتخابات مختلفی که بعضا" خود ما بخاطر جنسیت و مذهبمان از کاندیداتوری در آن محرومیم کاربرد مثبت یافته ولی در بهرمندی از سایر امکاناتی که حق مسلم ما و هر شهروند ایرانیست هیچ نقشی ندارد؟
6 - چرا این اصیلترین قوم از توسعه انسانی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی وغیره در سرزمین مادریش همواره محروم گشته و بدیدهی تحقیر یا حداکثر ترحم نگریسته میشود؟
7 - مایی که اصیلترین قوم ایرانیم چرا هیچ سهمی از ثروت و سامان سرزمینمان نداریم؟ چرا بیکاری و فقر در مناطق تحت سکونت ما غوغا میکند؟ چرا از توسعه صنعتی و کارخانجات در اینجا هیچ خبری نیست؟ چرا مجوز همین معدود کارخانه تازه تأسیس هم در دست افراد غیر بومیست؟
8 - چرا در تیم ملی فوتبال کشورمان هیچ عضوی نداریم؟ لابد چون فوتبالیست شایسته عضویت نداریم.اما چرا از امکانات ورزشی محرومیم که فوتبالیست شایسته داشته باشیم؟ مگر ما ایرانی نیستیم؟ چرا اصیلترین قوم در تیم ملی اش نماینده نداشته باشد و همیشه بدون حضور خود به تیم ملی اش بنازد؟ ما چقدر محرومیم که حتی از امکانات ورزشی هم بی بهره ایم؟
9 – ایران را باید دوست داشته باشیم اما کردستان را نه. تا طلب حق میکنیم با مارک تجزیه طلب مواجه میشویم. بر طبق کدام قانون و عرف انسانی اصیلترین ساکنان کشوری را از حقوقشان محروم نموده و هرگونه حق طلبی آنان را مارک تجزیه طلبی زده و آنگاه توقع دارند که عاشقانه وطنی را که ازهمه مزایای آن بی بهرهاند بپرستند؟ آیا اگر ملت فارس در ایران در همین شرایط قرار داشتند و فقط باید به زبان کردی تحصیل میکردند و بخاطر قومیت و مذهبشان از بسیاری حقوق محروم میشدند، برای کسب حقوق خود مبارزه نمیکردند؟ اگر ایران بدست ابر قدرتی اشغال و اداره شود و زبان فارسی از رسمیت بیفتد و زبان آن قدرت، رسمی و تحمیل شود برخواهیم تافت؟
براستی صبر و مبارزه ملت کرد و احزاب مردمی اش در خور تحسین و تمجید است که با وجود اینهمه حقکشی و ستم هنوز هم که هنوز است خواهان ایران یکپارچه دمکراتیک هستند وبا اینهمه جفا که بر آنان روا میشود هیچگاه خود را از سایر ایرانیان جدا ندانسته و متأسفانه همیشه باید نیروی عظیمی را صرف رد اتهام تجزیه طلبی و اثبات ایراندوستی خویش نمایند.
ستم بر کرد ستمی تاریخیست . ستمی که قاضی محمد و سمکو و دیگر رهبران کرد را به عصیان واداشت. متأسفانه بسیاری از نویسندگان و مورخان میهنمان بدون ریشه یابی کامل ، حوادث تاریخی زمان قاضی محمد را تنها "غائله " نامیده و با قضاوتی نفرت آمیز از کنار آن گذشته و از سرکوب و اعدام رهبران کرد به عنوان عدهای تجزیه طلب ابراز شادمانی و آسودگی میکنند و هنوز هم که هنوز است داغ تجزیه طلبی بر پیشانی کردها میزنند. اما آیا با اعدام قاضی محمد مسئله کردستان حل شد؟ اگر غائله ای بیش نبود چرا هنوز هم مشکل کرد باقیست؟
ریشه مبارزات ملت کرد ،همواره در عدم ستم پذیری بوده و قاضی محمد هم در شرایط زمان خویش بر همین مبنا عمل کرد و قیام وی از ستمهایی که به کردها روا شد سرچشمه گرفت . اینکه در آنزمان بلشویکها در پی صدور انقلاب خود بودند و از زمینه ستمی که در کردستان و آذربایجان وجود داشت به سود خود بهره جسته و سپس به رهبران آنان خیانت نمودند ،چیزی از ماهیت وارزش ریشه قیام قاضی محمد نمیکاهد . با معیار شرایط امروز نمیتوان آنزمان را مورد قضاوت و محاکمه قرار داد.چه بسا با ایجاد جمهوریهای خودمختار ،ایران امروز ما وضع به مراتب بهتری به لحاظ دمکراسی و آزادی میداشت .چرا همواره با بدبینی تجزیه شدن ایران ، وقایع آنزمان را مورد قضاوت قرار میدهیم؟
چه تعداد از هم میهنان ما با تاریخ کرد آشنا هستند؟برخی حتی تاریخ آنرا نفی هم میکنند و متکبرانه مدعی میشوند کردها که هیچگاه دولت و کشوری نداشتهاند که حقی طلب میکنند.آنها ایرانی و جزو کشور ایرانند.اینهم خود تناقضی دیگر است که ما از سویی اصیلترین خوانده میشویم و از سوی دیگر تاریخمان هم نفی میشود و به علت محروم شدن از قدرت سیاسی و داشتن دولت ،از حق طلبی هم نهی میشویم!
از نگاه من ، نه این درجه بندیهای اصالتی و بیشتر اصیل و کمتر اصیل بودن، و نه واجد قدرت تاریخی بودن و دولت داشتن یا نداشتن ، و نه نازیدن به تاریخ امپراطوریها و تمدنهای درازمدت و نه مرزهای دست ساز بشر ،چیزی از حق و حقوق انسانها نمیکاهد و دلیل موجهی برای اثبات حقانیت جمعی و نفی حقوق جمع دیگری نیست. با کمال احترام به مورخانمان چه کرد و چه فارس ، نه مای کرد لازم است که قسم بخوریم و ثابت کنیم که سرچشمه تمدن بشر هستیم و آغاز تمدن از مزوپوتامیا بوده پس ما بی اصالت نیستیم و نه غیر کردها با نفی تاریخ ما و تکیه برامکان یا عدم امکان تشکیل دولت و ایجاد مرزهای سیاسی و یا ترس موهوم از ایجاد مرز سیاسی دیگری ، حقوق ما را نفی کنند.آنچه کریه است ستم است و باید ریشه کن شود . آنچه مهم است انسان است که در هر کجای جهان زندگی کند حقوق بدیهیی دارد که تحت لوای حقوق بشر و کنوانسیونهایش آنرا برسمیت شناخته و کسی نباید این حقوق را پایمال کند .اتفاقا" در همین منضمات حقوق بشر به حقوق اقوام و ملیتها توجه شده و همچون زنان که میبایست از ستم و تبعیض در امان باشند، آنها نیز باید از کلیه حقوق سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی برخوردار باشند.حال چگونگی اجرا و تضمین اجرای این معاهدات مهم است که اتفاقا" همه احزاب کرد برای تضمین اجرا و راهکار اجرایی آن ایرانی دمکراتیک و فدرال را مطرح مینمایند .فدرالیسم هم در واقع همگرایی است نه جدایی. مرز گذاریها و تلاش برای مرززداییها جان بسیاری از انسانها را گرفته و فرهنگهای انسانی را بجای نزدیکی و مسالمت از هم دور کرده و حتی به ستیز انداخته است .
بعد از انقلاب ایران طرح دوباره مطالبات مردم کرد باز هم با سرکوب مواجه و با توجه به جو متشنج سیاسی وقت ،جنگ نابرابری به مردم کرد تحمیل شد.فتوای پاکسازی کردستان از به اصطلاح اشرار و جمله معروف آقای خمینی که" ما با کفر میجنگیم نه با کرد" و حدیث سر بریدنها که به کذب به مردم کرد سنی نسبت داده شد یک جنگ تمام عیار علیه مردم کرد را موجب شد .اعدامها و کشتارهای بیرحمانه و غیر منصفانه خلخالی و دیگران موجب ریشه دواندن نفرت عمیق و عدم درک متقابل میان طرفهای متخاصم گشت ،بطوریکه جو امنیتی میلیتاریزه از جانب حاکمیت همچنان باقی ماند که فقط گاهی کمرنگتر یا پررنگتر میشود.
روشنفکرانی از هردو طرف کرد وفارس کوشیدند که اثبات کنند که ملت کرد همواره با حاکمیت مشکل داشته نه با مردم ایران.این مطلب مقداری بحث برانگیز است.از سویی صحیح است چرا که مردم کرد و فارس بدون دخالت منافع حاکمیتها در کنار هم با صلح و صفا زندگی کرده ومشکل عمدهای در حالت عادی ندارند.حتی خود فارسها تحت ستم و فشار حکومت مذهبی توتالیتری قرار دارند که علاوه بر اختناق ومحدود کردن آزادی آنان ، هر جا که لازم است از امت واحده اسلامی ظاهرا"چشم پوشیده و برای حفظ سلطه و بقای خود از ناسیونالیسم ایرانی سؤاستفاده میکند. نمونه اخیر آنهم در مسئله بحران اتمی اخیر دیده میشود که تلاشهای حاکمیت برای تبدیل شدن به یک قدرت اتمی جهت حفظ بقای خود را به عنوان یک مسئله ملی جا زده و آنرا همچون ملی شدن صنعت نفت به عنوان یک غیرت ملی مطرح میکند ،در حالیکه این کجا و آن کجا؟ نیت مصدق چه بود و نیت اینها چیست؟
از سوی دیگر چه گفته شود که آخوندها انقلاب را مصادره کردند یا اینکه براستی آن انقلاب اسلامی و مذهبی بوده و انقلابیگری تشیع رل اصلی را بازی کرده،بهرحال پاسداران وقت جوانان همین ملت ایران خصوصا از اقوام ترک و فارس بودند که تحت تأثیر جو ضد کرد وقت به یاری حاکمیت نوپا و سرکوب و قتل عام مردم کرد پرداختند. آیا حکومت برخواسته از خواست مردم آنموقع نبود؟آیا سرکوب کردستان و قانع شدن جوانان پاسدار آنزمان جهت انجام این سرکوب فقط ریشه در اطاعت از یک فتوای مذهبی داشت یا زمینه فکری تجزیه طلب دانستن کردها و بدبینی نسبت به آنان نیز در این امر تأثیر گذار بود؟ آیا اگر حکومت فعلی بهر علتی عوض شود و مردم کرد دوباره خواهان احقاق حقوق خود شوند ،دیگر بار مورد سرکوب واقع نخواهند شد؟آیا به اتهام و سؤظن تجزیه طلبی اینبار چریکهایی به جای پاسداران سابق برای سرکوب کردها به کردستان اعزام نخواهند گشت؟
به عقیده من مسئله حقوق زنان و حقوق کردها و سایر ملیتهای ایران فقط به جمهوری اسلامی گره نخورده - هر چند که این حکومت یکی از بزرگترین موانع احقاق حقوق زنان و ملیتهاست- و تا زمانی که تفکر برتری طلبی و برتری جویی در ایران چه در قالب مرد سالاری و چه نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی و اصرار بر یکسان سازی اجباری همه ملیتهای ایرانی در کشورمان باقیست مبارزه برای کسب حقوق از جانب زنان و کردها و سایر ملیتها باقی خواهد بود.
تابستان امسال که کردستان سراپا خیزش بود در چند شهر غیر کرد کشور تجمعی مسالمت آمیز و هر چند کم تعداد در پشتیبانی از مردم کرد صورت گرفت؟ این در حالیست که یکی از بندهای بیاننامه تحصن مقابل استانداری سنندج ،محکومیت اعدام دو کودک مشهدی بود.
من حساب زنان فعال در جنبش زنان ایران را کاملا" از این پرسشها جدا میکنم چرا که آنان به دلیل تجربه مشترکی که از تلخی ستم داریم – چه ستم جنسیتی و چه ستم ملیتی- در نوشتار و عملکرد خود هنگام دستگیری من به عنوان یک زن کرد عضو جنبش زنان،پاسخ این سؤالات را داده و اوج توانایی و درک عمیق خود را به نمایش گذاشتند و نشان دادند که زنان،تبعیض را در هر شکلی که باشد برنمیتابند و ستم را بر هیچ جنسیت و ملیت و نژاد و مذهبی قبول ندارند.
نگرانی من از ریشهدار بودن بدبینی نسبت به کردها به نوشتهها و موضع گیریهای برخی از فعالان سیاسی و فرهنگی - عمدتا"مردان - برمیگردد که همچون مسئولین نظام به ما کردها تهمت تجزیه طلبی زده و حتی با درخواست کردها مبنی بر فدرالیسم در ایرانی دمکراتیک فریاد وا ایرانا سر داده و ادعا میکنند که فدرالیسم موجب تجزیه است .کار بجایی میرسد که برخی بقای جمهوری اسلامی را ترجیح میدهند!
شرایط حاکم بر جهان امروز شرایطی کاملا"متفاوت از گذشته است.زمانی قدرتهای بزرگی چون آمریکا و دول اروپای غربی خود از حامیان حکومتهای مستبد خاور میانه بودند،اما امروزه همین قدرتهای تأثیر گذار اذعان میکنند که امنیت جهان بدون دمکراسی و رعایت حقوق بشر ممکن نیست و طبعا" مسئله جنسیت و ملیتهای تحت ستم در این پروسه بسیار حائز اهمیت است.اخیرا" هم شاهد چند بار محکومیت و صدور بیاننامه علیه نقض حقوق بشر در ایران بودهایم و اتفاقا" مسئله تبعیض علیه قومیتها و زنان از بندهای اصلی این محکومیتها بوده است.تجربه عراق و بسیاری دیگر از کشورها نیز نشان داده که ملیتهای ساکن یک کشور را دیگر نمیتوان نادیده گرفت.مسئله کرد و حق کردها در ایران هم حتی اگر با کشتار و زندان و ارعاب، بطور موقت و کوتاه مدت سرکوب شده و مسکوت گردد ،همچون آتش زیر خاکستر است که در اولین فرصت دوباره شعلهور خواهدشد. پس معقول آنست که ندای حق طلبی این مردم ستم دیده را درک کرده و بیش از این آنان را اززندگی بی بهره از حقوق در موطنشان دلسرد و ناامید نکنیم و با برچسب مداوم تجزیه طلبی ناچارشان نکنیم که در جستجوی راه دیگری باشند. بنظر من کسانی را که به کردها تهمت تجزیه طلبی میزنند باید به عنوان تجزیه طلب شناخت ،چرا که با نفی حقوق ملت کرد خواستی را جز تجزیه دنبال نخواهند کرد .
درشرایط جدید جهان کردهای ساکن ایران نیز سالهاست که راهی متفاوت از نبرد مسلحانه در پیش گرفتهاند و تلاش برای آموزش حقوق بشر و دمکراسی و نیز تحول فرهنگی جامعه کردستان را بدون کمترین پشتیبانی دولت و حتی با وجود سنگ اندازی و ممانعت حاکمیت در پیش گرفته و فعالیتهای مسالمت آمیزمدنی را در تشکیل نهادهای مدنی - هرچند که سازمانهای غیردولتی ثبت شده تحت نظارت یا پوشش یا فشار دولتند - وجنبشهای زنان و دانشجویان و کارگران و روشنفکران،به انجام میرسانند.
متأسفانه عکس العمل رژیم به جنبش مدنی کرد همان عکس العملیست که به جنبش مسلحانه داشت و دیدگاههای مرتجعانهاش بهیج عنوان تغییر نیافته که بدتر هم شده است.اکنون نیز نظام جمهوری اسلامی با ادامه کشتار جوانان کرد و شکنجه و محاکمه و زندانی کردن فعالان مدنی ،روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر کردستان ،به نقض هر چه بیشتر حقوق بشر پرداخته و بدون توجه به هشدارهای جامعه بین المللی حقوق زنان و اقلیتهای ملی و مذهبی ساکن ایران را همچنان زیر پا مینهد و ظاهرا" مایل نیست که کمترین درس عبرتی از سرنوشت طالبان و صدام بیاموزد .
محاکمهی جوانان، کارگران، فعالان مدنی و روزنامه نگاران کرد به جرم اقدام علیه امنیت ملی و نشر اکاذیب علیه نظام ووو در واقع محاکمه مطالبات و جنبش حق طلبانه مردم کردستان است . ارعاب وزندانی کردن و شکنجه و محاکمه و حتی سکوت ناشی از رعب ما موقت است و چیزی از رسایی فریاد مطالبه حقوق انسانی ملتمان نخواهد کاست. امروز اگرهم موفق شوند صدای ما را خفه کنند فردا صدای دیگر جوانان کرد بگوش خواهد رسید.
نمیخواهم در پایان به صاحبان امروزی قدرت در ایران یادآورشوم که بخود آیند و باقیمانده فرصت را مغتنم شمرند و سعی در جبران مافات نمایند چراکه این از توان و خواست آنان بدور است و همگان واقفیم که با توجه به شرایط خاورمیانه "اندکی صبر سحر نزدیک است".
محاکمه ما یا محاکمه جنبش حق طلبانه مردم کردستان؟
دکتررؤیا طلوعی
(عضو کانون زنان کرد مدافع صلح و حقوق بشر)
بدنبال حوادث خونین و پر تنش تابستان هشتاد و چهار در مناطق کرد نشین ایران،که از شکنجه و قتل شوانه قادری جوان مهابادی آغاز شده وبه اعتراضات مسالمت آمیز مدنی شهروندان کرد در سراسر مناطق کرد نشین انجامید،پاسخ حاکمیت باز هم سرکوب و کشتار و دستگیری و شکنجه و محاکمه مردم کرد بود. قتل جوانان کرد بدست نیروهای مسلح نظام همچنان ادامه یافت و نام شیرکو امینی و چند جوان دیگر به لیست سیاه کشتار اضافه شد.لیستی که سالهای سال است با خون و نام جوانان کرد طویلتر و طویلتر میشود.هنگامی که از تداوم ستم وزندانی شدن و کشتار جوانانمان سخن میگوییم* و در عصر جهانی شدن صدای مظلومیت ملتمان را به گوش جهانیان میرسانیم با کمال وقاحت به جرم نشر اکاذیب علیه نظام محاکمه میگردیم در حالیکه عمل ما فقط نشر حقایق در مورد مردم کرد بودهاست.
براستی ریشه اعتراضات تابستان امسال و سایر اعتراضات کردها چیست و آیا با محاکمه ، سرکوب ، کشتار ، شکنجه و به سکوت واداشتن ما میتوان این ریشه را از بن کند؟
بعنوان کرد ساکن ایران همواره به ما گفته شده که ایران سرزمین ماست وکردها اصیل ترین اقوام ایرانی هستند و ما مرزبانان غیور و عاشق وطنمان ایرانیم و ووو. اما ما مرزبانان غیور و اصیلترین قوم سرزمینمان که باید عاشقانه میهنمان ایران را دوست داشته و آنرا از هر گزندی مصون داریم گرفتار تناقضات شدیدی هستیم:
1 - ما که اصیل ترین قوم ایرانیم پس زبان ما هم اصیل ترین یا حداقل اصیل باید باشد .اما چگونه است که حق نداریم با این زبان اصیل در ایران درس بخوانیم و ادبیات آنرا حفظ و اشاعه دهیم؟ آیا این اصالت فقط شامل خودمان است نه زبانمان؟!
2 - اصولا" ملاک این اصالت چیست و و اگر پسوند "ترین" مشمول حال اصالت ماست ،وضعیت بقیه اقوام ایرانی چیست؟ قوم فارس در کجای این درجه بندی اصالت قرار دارد که باید فقط به زبان آنان درس خواند و مکاتبه کرد؟
3 - اگر ملاک این اصالت زمان سکنی گزیدن در سرزمینمان است چگونه است که در اداره سیاسی این سرزمین هیچ نقشی نداریم؟
4 - چرا مناطق محل سکونت ما هم بدست افراد غیر بومی اداره میشود؟چرا گاهی هم که از خود ما استفاده میشود شایستگان به کناری رانده شده و نور چشمی های تائید صلاحیت شده سهمیه ای نالایق که دغدغه ای جز حفظ میز خود ندارند بکار گمارده میشوند بطوری که برداشت شود که کردها توانایی مدیریت ندارند؟
5 - اصولا" این صفت اصیلترین چه کاربردی دارد ؟ چگونه است که در هنگام اخذ رأی برای جلب آرای مردم در انتخابات مختلفی که بعضا" خود ما بخاطر جنسیت و مذهبمان از کاندیداتوری در آن محرومیم کاربرد مثبت یافته ولی در بهرمندی از سایر امکاناتی که حق مسلم ما و هر شهروند ایرانیست هیچ نقشی ندارد؟
6 - چرا این اصیلترین قوم از توسعه انسانی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی وغیره در سرزمین مادریش همواره محروم گشته و بدیدهی تحقیر یا حداکثر ترحم نگریسته میشود؟
7 - مایی که اصیلترین قوم ایرانیم چرا هیچ سهمی از ثروت و سامان سرزمینمان نداریم؟ چرا بیکاری و فقر در مناطق تحت سکونت ما غوغا میکند؟ چرا از توسعه صنعتی و کارخانجات در اینجا هیچ خبری نیست؟ چرا مجوز همین معدود کارخانه تازه تأسیس هم در دست افراد غیر بومیست؟
8 - چرا در تیم ملی فوتبال کشورمان هیچ عضوی نداریم؟ لابد چون فوتبالیست شایسته عضویت نداریم.اما چرا از امکانات ورزشی محرومیم که فوتبالیست شایسته داشته باشیم؟ مگر ما ایرانی نیستیم؟ چرا اصیلترین قوم در تیم ملی اش نماینده نداشته باشد و همیشه بدون حضور خود به تیم ملی اش بنازد؟ ما چقدر محرومیم که حتی از امکانات ورزشی هم بی بهره ایم؟
9 – ایران را باید دوست داشته باشیم اما کردستان را نه. تا طلب حق میکنیم با مارک تجزیه طلب مواجه میشویم. بر طبق کدام قانون و عرف انسانی اصیلترین ساکنان کشوری را از حقوقشان محروم نموده و هرگونه حق طلبی آنان را مارک تجزیه طلبی زده و آنگاه توقع دارند که عاشقانه وطنی را که ازهمه مزایای آن بی بهرهاند بپرستند؟ آیا اگر ملت فارس در ایران در همین شرایط قرار داشتند و فقط باید به زبان کردی تحصیل میکردند و بخاطر قومیت و مذهبشان از بسیاری حقوق محروم میشدند، برای کسب حقوق خود مبارزه نمیکردند؟ اگر ایران بدست ابر قدرتی اشغال و اداره شود و زبان فارسی از رسمیت بیفتد و زبان آن قدرت، رسمی و تحمیل شود برخواهیم تافت؟
براستی صبر و مبارزه ملت کرد و احزاب مردمی اش در خور تحسین و تمجید است که با وجود اینهمه حقکشی و ستم هنوز هم که هنوز است خواهان ایران یکپارچه دمکراتیک هستند وبا اینهمه جفا که بر آنان روا میشود هیچگاه خود را از سایر ایرانیان جدا ندانسته و متأسفانه همیشه باید نیروی عظیمی را صرف رد اتهام تجزیه طلبی و اثبات ایراندوستی خویش نمایند.
ستم بر کرد ستمی تاریخیست . ستمی که قاضی محمد و سمکو و دیگر رهبران کرد را به عصیان واداشت. متأسفانه بسیاری از نویسندگان و مورخان میهنمان بدون ریشه یابی کامل ، حوادث تاریخی زمان قاضی محمد را تنها "غائله " نامیده و با قضاوتی نفرت آمیز از کنار آن گذشته و از سرکوب و اعدام رهبران کرد به عنوان عدهای تجزیه طلب ابراز شادمانی و آسودگی میکنند و هنوز هم که هنوز است داغ تجزیه طلبی بر پیشانی کردها میزنند. اما آیا با اعدام قاضی محمد مسئله کردستان حل شد؟ اگر غائله ای بیش نبود چرا هنوز هم مشکل کرد باقیست؟
ریشه مبارزات ملت کرد ،همواره در عدم ستم پذیری بوده و قاضی محمد هم در شرایط زمان خویش بر همین مبنا عمل کرد و قیام وی از ستمهایی که به کردها روا شد سرچشمه گرفت . اینکه در آنزمان بلشویکها در پی صدور انقلاب خود بودند و از زمینه ستمی که در کردستان و آذربایجان وجود داشت به سود خود بهره جسته و سپس به رهبران آنان خیانت نمودند ،چیزی از ماهیت وارزش ریشه قیام قاضی محمد نمیکاهد . با معیار شرایط امروز نمیتوان آنزمان را مورد قضاوت و محاکمه قرار داد.چه بسا با ایجاد جمهوریهای خودمختار ،ایران امروز ما وضع به مراتب بهتری به لحاظ دمکراسی و آزادی میداشت .چرا همواره با بدبینی تجزیه شدن ایران ، وقایع آنزمان را مورد قضاوت قرار میدهیم؟
چه تعداد از هم میهنان ما با تاریخ کرد آشنا هستند؟برخی حتی تاریخ آنرا نفی هم میکنند و متکبرانه مدعی میشوند کردها که هیچگاه دولت و کشوری نداشتهاند که حقی طلب میکنند.آنها ایرانی و جزو کشور ایرانند.اینهم خود تناقضی دیگر است که ما از سویی اصیلترین خوانده میشویم و از سوی دیگر تاریخمان هم نفی میشود و به علت محروم شدن از قدرت سیاسی و داشتن دولت ،از حق طلبی هم نهی میشویم!
از نگاه من ، نه این درجه بندیهای اصالتی و بیشتر اصیل و کمتر اصیل بودن، و نه واجد قدرت تاریخی بودن و دولت داشتن یا نداشتن ، و نه نازیدن به تاریخ امپراطوریها و تمدنهای درازمدت و نه مرزهای دست ساز بشر ،چیزی از حق و حقوق انسانها نمیکاهد و دلیل موجهی برای اثبات حقانیت جمعی و نفی حقوق جمع دیگری نیست. با کمال احترام به مورخانمان چه کرد و چه فارس ، نه مای کرد لازم است که قسم بخوریم و ثابت کنیم که سرچشمه تمدن بشر هستیم و آغاز تمدن از مزوپوتامیا بوده پس ما بی اصالت نیستیم و نه غیر کردها با نفی تاریخ ما و تکیه برامکان یا عدم امکان تشکیل دولت و ایجاد مرزهای سیاسی و یا ترس موهوم از ایجاد مرز سیاسی دیگری ، حقوق ما را نفی کنند.آنچه کریه است ستم است و باید ریشه کن شود . آنچه مهم است انسان است که در هر کجای جهان زندگی کند حقوق بدیهیی دارد که تحت لوای حقوق بشر و کنوانسیونهایش آنرا برسمیت شناخته و کسی نباید این حقوق را پایمال کند .اتفاقا" در همین منضمات حقوق بشر به حقوق اقوام و ملیتها توجه شده و همچون زنان که میبایست از ستم و تبعیض در امان باشند، آنها نیز باید از کلیه حقوق سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی برخوردار باشند.حال چگونگی اجرا و تضمین اجرای این معاهدات مهم است که اتفاقا" همه احزاب کرد برای تضمین اجرا و راهکار اجرایی آن ایرانی دمکراتیک و فدرال را مطرح مینمایند .فدرالیسم هم در واقع همگرایی است نه جدایی. مرز گذاریها و تلاش برای مرززداییها جان بسیاری از انسانها را گرفته و فرهنگهای انسانی را بجای نزدیکی و مسالمت از هم دور کرده و حتی به ستیز انداخته است .
بعد از انقلاب ایران طرح دوباره مطالبات مردم کرد باز هم با سرکوب مواجه و با توجه به جو متشنج سیاسی وقت ،جنگ نابرابری به مردم کرد تحمیل شد.فتوای پاکسازی کردستان از به اصطلاح اشرار و جمله معروف آقای خمینی که" ما با کفر میجنگیم نه با کرد" و حدیث سر بریدنها که به کذب به مردم کرد سنی نسبت داده شد یک جنگ تمام عیار علیه مردم کرد را موجب شد .اعدامها و کشتارهای بیرحمانه و غیر منصفانه خلخالی و دیگران موجب ریشه دواندن نفرت عمیق و عدم درک متقابل میان طرفهای متخاصم گشت ،بطوریکه جو امنیتی میلیتاریزه از جانب حاکمیت همچنان باقی ماند که فقط گاهی کمرنگتر یا پررنگتر میشود.
advertisement@gooya.com |
|
روشنفکرانی از هردو طرف کرد وفارس کوشیدند که اثبات کنند که ملت کرد همواره با حاکمیت مشکل داشته نه با مردم ایران.این مطلب مقداری بحث برانگیز است.از سویی صحیح است چرا که مردم کرد و فارس بدون دخالت منافع حاکمیتها در کنار هم با صلح و صفا زندگی کرده ومشکل عمدهای در حالت عادی ندارند.حتی خود فارسها تحت ستم و فشار حکومت مذهبی توتالیتری قرار دارند که علاوه بر اختناق ومحدود کردن آزادی آنان ، هر جا که لازم است از امت واحده اسلامی ظاهرا"چشم پوشیده و برای حفظ سلطه و بقای خود از ناسیونالیسم ایرانی سؤاستفاده میکند. نمونه اخیر آنهم در مسئله بحران اتمی اخیر دیده میشود که تلاشهای حاکمیت برای تبدیل شدن به یک قدرت اتمی جهت حفظ بقای خود را به عنوان یک مسئله ملی جا زده و آنرا همچون ملی شدن صنعت نفت به عنوان یک غیرت ملی مطرح میکند ،در حالیکه این کجا و آن کجا؟ نیت مصدق چه بود و نیت اینها چیست؟
از سوی دیگر چه گفته شود که آخوندها انقلاب را مصادره کردند یا اینکه براستی آن انقلاب اسلامی و مذهبی بوده و انقلابیگری تشیع رل اصلی را بازی کرده،بهرحال پاسداران وقت جوانان همین ملت ایران خصوصا از اقوام ترک و فارس بودند که تحت تأثیر جو ضد کرد وقت به یاری حاکمیت نوپا و سرکوب و قتل عام مردم کرد پرداختند. آیا حکومت برخواسته از خواست مردم آنموقع نبود؟آیا سرکوب کردستان و قانع شدن جوانان پاسدار آنزمان جهت انجام این سرکوب فقط ریشه در اطاعت از یک فتوای مذهبی داشت یا زمینه فکری تجزیه طلب دانستن کردها و بدبینی نسبت به آنان نیز در این امر تأثیر گذار بود؟ آیا اگر حکومت فعلی بهر علتی عوض شود و مردم کرد دوباره خواهان احقاق حقوق خود شوند ،دیگر بار مورد سرکوب واقع نخواهند شد؟آیا به اتهام و سؤظن تجزیه طلبی اینبار چریکهایی به جای پاسداران سابق برای سرکوب کردها به کردستان اعزام نخواهند گشت؟
به عقیده من مسئله حقوق زنان و حقوق کردها و سایر ملیتهای ایران فقط به جمهوری اسلامی گره نخورده - هر چند که این حکومت یکی از بزرگترین موانع احقاق حقوق زنان و ملیتهاست- و تا زمانی که تفکر برتری طلبی و برتری جویی در ایران چه در قالب مرد سالاری و چه نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی و اصرار بر یکسان سازی اجباری همه ملیتهای ایرانی در کشورمان باقیست مبارزه برای کسب حقوق از جانب زنان و کردها و سایر ملیتها باقی خواهد بود.
تابستان امسال که کردستان سراپا خیزش بود در چند شهر غیر کرد کشور تجمعی مسالمت آمیز و هر چند کم تعداد در پشتیبانی از مردم کرد صورت گرفت؟ این در حالیست که یکی از بندهای بیاننامه تحصن مقابل استانداری سنندج ،محکومیت اعدام دو کودک مشهدی بود.
من حساب زنان فعال در جنبش زنان ایران را کاملا" از این پرسشها جدا میکنم چرا که آنان به دلیل تجربه مشترکی که از تلخی ستم داریم – چه ستم جنسیتی و چه ستم ملیتی- در نوشتار و عملکرد خود هنگام دستگیری من به عنوان یک زن کرد عضو جنبش زنان،پاسخ این سؤالات را داده و اوج توانایی و درک عمیق خود را به نمایش گذاشتند و نشان دادند که زنان،تبعیض را در هر شکلی که باشد برنمیتابند و ستم را بر هیچ جنسیت و ملیت و نژاد و مذهبی قبول ندارند.
نگرانی من از ریشهدار بودن بدبینی نسبت به کردها به نوشتهها و موضع گیریهای برخی از فعالان سیاسی و فرهنگی - عمدتا"مردان - برمیگردد که همچون مسئولین نظام به ما کردها تهمت تجزیه طلبی زده و حتی با درخواست کردها مبنی بر فدرالیسم در ایرانی دمکراتیک فریاد وا ایرانا سر داده و ادعا میکنند که فدرالیسم موجب تجزیه است .کار بجایی میرسد که برخی بقای جمهوری اسلامی را ترجیح میدهند!
شرایط حاکم بر جهان امروز شرایطی کاملا"متفاوت از گذشته است.زمانی قدرتهای بزرگی چون آمریکا و دول اروپای غربی خود از حامیان حکومتهای مستبد خاور میانه بودند،اما امروزه همین قدرتهای تأثیر گذار اذعان میکنند که امنیت جهان بدون دمکراسی و رعایت حقوق بشر ممکن نیست و طبعا" مسئله جنسیت و ملیتهای تحت ستم در این پروسه بسیار حائز اهمیت است.اخیرا" هم شاهد چند بار محکومیت و صدور بیاننامه علیه نقض حقوق بشر در ایران بودهایم و اتفاقا" مسئله تبعیض علیه قومیتها و زنان از بندهای اصلی این محکومیتها بوده است.تجربه عراق و بسیاری دیگر از کشورها نیز نشان داده که ملیتهای ساکن یک کشور را دیگر نمیتوان نادیده گرفت.مسئله کرد و حق کردها در ایران هم حتی اگر با کشتار و زندان و ارعاب، بطور موقت و کوتاه مدت سرکوب شده و مسکوت گردد ،همچون آتش زیر خاکستر است که در اولین فرصت دوباره شعلهور خواهدشد. پس معقول آنست که ندای حق طلبی این مردم ستم دیده را درک کرده و بیش از این آنان را اززندگی بی بهره از حقوق در موطنشان دلسرد و ناامید نکنیم و با برچسب مداوم تجزیه طلبی ناچارشان نکنیم که در جستجوی راه دیگری باشند. بنظر من کسانی را که به کردها تهمت تجزیه طلبی میزنند باید به عنوان تجزیه طلب شناخت ،چرا که با نفی حقوق ملت کرد خواستی را جز تجزیه دنبال نخواهند کرد .
درشرایط جدید جهان کردهای ساکن ایران نیز سالهاست که راهی متفاوت از نبرد مسلحانه در پیش گرفتهاند و تلاش برای آموزش حقوق بشر و دمکراسی و نیز تحول فرهنگی جامعه کردستان را بدون کمترین پشتیبانی دولت و حتی با وجود سنگ اندازی و ممانعت حاکمیت در پیش گرفته و فعالیتهای مسالمت آمیزمدنی را در تشکیل نهادهای مدنی - هرچند که سازمانهای غیردولتی ثبت شده تحت نظارت یا پوشش یا فشار دولتند - وجنبشهای زنان و دانشجویان و کارگران و روشنفکران،به انجام میرسانند.
متأسفانه عکس العمل رژیم به جنبش مدنی کرد همان عکس العملیست که به جنبش مسلحانه داشت و دیدگاههای مرتجعانهاش بهیج عنوان تغییر نیافته که بدتر هم شده است.اکنون نیز نظام جمهوری اسلامی با ادامه کشتار جوانان کرد و شکنجه و محاکمه و زندانی کردن فعالان مدنی ،روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر کردستان ،به نقض هر چه بیشتر حقوق بشر پرداخته و بدون توجه به هشدارهای جامعه بین المللی حقوق زنان و اقلیتهای ملی و مذهبی ساکن ایران را همچنان زیر پا مینهد و ظاهرا" مایل نیست که کمترین درس عبرتی از سرنوشت طالبان و صدام بیاموزد .
محاکمهی جوانان، کارگران، فعالان مدنی و روزنامه نگاران کرد به جرم اقدام علیه امنیت ملی و نشر اکاذیب علیه نظام ووو در واقع محاکمه مطالبات و جنبش حق طلبانه مردم کردستان است . ارعاب وزندانی کردن و شکنجه و محاکمه و حتی سکوت ناشی از رعب ما موقت است و چیزی از رسایی فریاد مطالبه حقوق انسانی ملتمان نخواهد کاست. امروز اگرهم موفق شوند صدای ما را خفه کنند فردا صدای دیگر جوانان کرد بگوش خواهد رسید.
نمیخواهم در پایان به صاحبان امروزی قدرت در ایران یادآورشوم که بخود آیند و باقیمانده فرصت را مغتنم شمرند و سعی در جبران مافات نمایند چراکه این از توان و خواست آنان بدور است و همگان واقفیم که با توجه به شرایط خاورمیانه "اندکی صبر سحر نزدیک است".
دکتر رؤیا طلوعي
(عضو کانون زنان کرد مدافع صلح و حقوق بشر)