W90@rocketmail.com
امسال هم روز دهم دسامبر، روز جهانی حقوق بشر گذشت، بخشی از هموطنان در اهمیت این روز
مطالبی نوشتند، بعضی ها کنفرانس و سخنرانی برگزار کردند، نیروهای سیاسی اعلامیه و اطلاعیه صادر کردند و.... اما منٍِ همجنسگرای این مرز و بوم، بعنوان یک بشر ایرانی حق خورده و سرکوب شده، هر چه در نوشته ها، سخنرانی ها و اطلاعیه های هموطنانم گشتم کمتر چیز دندان گیری یافتم. یاس و درمانده گی ام بیشتر شد و دورغهای هموطنان مدعی حقوق بشر در نظرم زشت تر از هر زمانی نمایان شدند.
پژوهشگران و متفکران ما در بررسی تاریخی علل شکست و ناکامی ما ایرانیان به دو خطای بزرگ پیشینیان اشاره دارند، یکی سیاست زده گی و برخورد ابزاری دولتمردان سابق با مدرنیته غربی و دیگری گریز از عقل گرایی و نقد اجتماعی که روشنفکران و نیروهای سیاسی/ اجتماعی نسلهای قبل کشور ما بدان دچار شده بودند. پژوهشگران همین دو عامل را بعنوان علت و سبب حال و روز امروز ما می دانند. البته چنین رویکردی به قدرت سیاسی و اجتماع را ما تا تحولات سال 57 شاهد بودیم اما بعد از حوادث آن سالها، ظاهرآ بسیاری از هموطنان به نتائج بدست آمده از پژوهشهای تاریخی و درسهای حاصل از آنها، بها داده و ادعا دارند که از خطاهای گذشته پیشینیان ( و خود) درس گرفته اند. اما در عمل می بینیم که باز در بر همان پاشنه قدیمی می گرددد و خواهم گفت چرا.
در صحبت های خصوصی و غیر خصوصی با بسیاری از افراد فعال سیاسی، فعالان جنبش زنان، دانشجویان و....در جواب این سئوال که چرا موضوع حقوق همجنسگرایان را مسکوت گذاشته اند شنیده می شود که می گویند: " برای اینکار ابتدا باید کار فرهنگی انجام گیرد تا مردم جامعه از این مسائل آگاه شوند و گرنه چنانچه حالا این حرفها را بزنیم، مردم ما را تکفیر خواهند کرد." یا : " ابتدا باید خود همجنسگرایان پیش قدم شوند تا بعدآ ما بتوانیم از آنها حمایت کنیم." و یا " حالا برای این حرفها زود است و باید حکومت عوض شود و ما به دمکراسی برسیم تا شما بعدآ بتوانید حرفتان را بزنید."
در مورد اینکه خود همجنسگرایان باید خود پیشقدم شوند، چنین کاری سالهای سال است که انجام گرفته؛ یعنی
اگر از تاریخ شکل گیری اولین گروه همجنسگرایان ایران ( هومان) و انتشار مجله آنها حساب کنیم(1) می بینیم که از شروع حرکت همجنسگرایان ایران 17 سال می گذرد. بعد از انحلال گروه هومان، حالا چند سالی است که " سازمان همجنسگرایان ایرانی" دارد فعالیت می کند. علاوه بر اینها، امروزهمجنسگرایان ایران دارای یک فرستنده رادیویی اینترنتی ، 3 مجله مختلف ماهانه (2) و تعداد قابل توجهی وب سایت و وبلاگ هستند و در حد توان و امکانات محدود خود به روشنگری مشغولند. با اینهمه برای تابو شکنی و فرهنگ سازی در باره این پدیده پیچیده به گناه و مذهب و اخلاق تنها نیروی همجنسگرایان کافی نیست و شرکت فعال همه نیروهای دلسوز اجتماعی، فرهنگی ، سیاسی و حقوق بشری را می طلبد. چرا که گره خود موضوع جنسیت بایستی در کشور ما حل شود و در کنار آن از موضوع صحیح بودن گرایش به همجنس بدفاع برخاست.
مسئله بعدی زمان انجام فعالیت و روشنگری است که دیگران آن را به زمان نامعوم بعد از تغییر حکومت حواله می دهند. ولی این که همان سیاست زده گی گذشتگان و پرهیز از نقد اجتماعی است؟ وانگهی اگر شما امروز که تحت سرکوب هستید در اینباره سکوت می کنید با چه تضمینی میتوان قبول کرد که در فردای تغییر حکومت اینکار را خواهید کرد؟ مگر مردم آنزمان همین مردمی که این چیزها را نمی دانند نخواهند بود؟ تازه از کجا معلوم که فردا از ترس اینکه چنین مردمی به شما رای ندهند نه تنها از مقابله با سنت ها و تابوهای ذهنی اشان بپرهیزید که چه بسا برای تملق و دریوزه گی رای " توده ها" برعلیه ما شمشیر هم بکشید.
توسل نیروهای مختلف به چنین پاسخهای سطحی به درخواستهای ما همجنسگرایان اما ریشه عمیق تری دارد؛ یعنی اگر به اینگونه جوابها دقت شود خواهیم دید که از یکطرف، نیروهای مورد نظر در برپایی تفکر بنیادین در مورد جنسیت و سکسوالیته در جامعه هیچ مسئولیتی برای خود در نظر نمی گیرند، نمی خواهند به سنت های زشت موجود در عرصه جنسیت نزدیک شوند و زشتیهای آن را بیان نموده و به مردم آموزش دهند. در حالی که لازمه شکل گیری اندیشه انتقادی همانا سنت شکنی و کمک به کنار گذاشتن سنت های کهنه و مخالف بشری است. اینگونه سنتهای نابهنگام درعرصه جنسیت که بعنوان یکی از پایه های اصلی مرد سالاری، تعصب و غیرت عمل می کنند، در جامعه ما بسیار گسترده اند. واگذاری این عرصه وسیع به همجنسگرایان با موقعیتی که ما در قانون فعلی داریم و سرکوبی که متوجه ماست، هم دور از واقع بینی است و هم از بار مسئولیت دیگران نمی کاهد و نوعی فرار از مسئولیت است.
از طرف دیگر، اگر قرار باشد از اشتباهات گذشتگان درس گرفته شود پس امروز، پرداختن به حقوق بشر، دمکراسی وعدالت اجتماعی نباید به شیوه گذشتگان بطور عجولانه، بشیوه ای ابزاری و عمیقآ سطحی و سیاست زده باشد؛ بهمین سبب، توجه به حقوق بشر همجنسگرایان، لغو قانون اعدام آنها و اهمیت رعایت حقوق شهروندی آنان بایستی بدون اما و اگر و اولویت بخشی های بی جهت، به مردم آموزش داده شود حتی اگر هیچ همجنسگرایی خود جرائت ابراز وجود نیابد.
طبق قوانین بین الملل، طبق اسناد حقوق بشر سازمان ملل متحد، طبق اصول و ارزشهای سازمان بهداشت جهانی، طبق اسناد سازمان عفو بین الملل و سازمان دیده بان حقوق بشر که هموطنان مخالف حکومت و مدعی دمکراسی و حقوق بشر بدانها استناد می کنند، همجنسگرایی بعنوان یک گرایش جنسی طبیعی و بشری ( و نه بیماری و انحراف) برسمیت شناخته شده است. چرا هموطنان ما باز با اینگونه سازمانهای مهم جهانی بصورت ابزاری برخورد کرده و بر موضوع حقوق همجنسگرایان در اسناد سازمانهای مذکور چشم می بندند. مسئولیت اصلاح ذهنیت مردم در اینباره چیست؟ آیا خود این سازمانهای جهانی می دانند که نیروهای پرمدعای ایرانی اصول مسلم آنها را اینگونه ذبح اسلامی/ شرقی/ آسیایی کرده اند؟ اگر قرار باشد مردم ما این سازمانهای جهانی را بشناسند و رعایت اصول و مفاد تصویب شده آنها را از دولت خود ( جمهوری اسلامی) بخواهند، این حق مردم است که همه حقیقت را بدانند و از تمام اصول و حقوق مورد حمایت این سازمانها مطلع شوند.
در روزگاری که کشورهای غربی محل اقامت نیروهای مخالف ایرانی یکی پس از دیگری قانون ازدواج و یا ثبت رسمی رابطه جفت های همجنسگرا را تصویب می کنند، نمی توان باور کرد که ایرانیان مقیم این کشورها در طول زندگی خود در غرب با افراد همجنسگرا برخورد نداشته اند ویا با پدیده همجنسگرایی آشنا نیستند. پس مشکل می تواند علاوه بر سیاست زده گی، همانا ذهنیت مذهبی، تعصب و مردسالاری باشد، حتی اگر ناخودگآه.
advertisement@gooya.com |
|
اشتباه نشود، همجنسگرایان ایران خواهان این نیستند که نیروهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ما به موضع گیری صرف بپردازند و مثلآ طی بیانیه ای اعلام کنند که همجنسگرایی را یک گرایش جنسی معتبر و حقوق همجنسگرایان را برسمینت می شناسند، یا مثلآ برای خالی نبودن عریضه، هر از گاهی اطلاعیه ای از همجنسگرایان منتشر کنند، نه منظور من این نیست، هر چند چنین اقدامی بدون شک مؤثر است اما نکته کلیدی بحث من این است که صحبت در مورد خود پدیده همجنسگرایی, اعتبار داشتن این گرایش جنسی و اهمیت رعایت کردن حقوق همجنسگرایان بایستی با هدف شکستن سنتهای غلط جنسی و آموزش صحیح مسائل، وارد ادبیات گفتاری و نوشتاری هموطنان گردد، درست همانطور که به مسائل گروههای مختلف اجتماعی از زوایای گوناگون پرداخته می شود. یعنی آموزش در باره همجنسگرایی با هدف رهایی جامعه از سنت و آموزشهای جنسی غلط در اعماق( و در همه حوزه های اجتماعی) در جهت جا انداختن خرد گرایی، اندیشه احترام به دگر اندیش و دگر باش، و بعنوان بنیادهای اساسی مدرنیته، بایستی جدی تلقی شود، و گرنه هر چند حرکت در سطح و مبارزه سیاسی صرف، وپرهیز از نزدیک شدن به تابوها، برای حکومت کردن بر "توده"، ممکن است آسان تر باشد ولی نه تنها به دمکراسی و پلورالیسم سیاسی موفق نخواهد انجامید بلکه دایره بسته گذشتگان باز تکرارخواهد شد.
فراموش نباید کرد که گروههای مختلف اجتماعی در کشور، در مسیر مبارزات مدنی خود خواه ناخواه به تعامل و همکاری با هم و تقویت صفوف خود نیازمندند. یکی از گروههای ظاهرآ غیر متشکل اما برخوردار از پتانسیل قوی مبارزات مدنی همین توده وسیع جوانان همجنسگرا در مدارس، دانشگاهها، دیگر مراکز آموزشی و در بطن جامعه هستند. هر چه فشار اجتماعی و فرهنگی بر اینان کاهش یابد بهمان اندازه بطور فعالتری در مبارزات مدنی ایفای نقش خواهند کرد. جنبش حقوق مدنی آمریکا در این زمینه تجارب زیادی برای همه ما دارد. از تجارب دیگران درس بگیریم.
رونوشت به مجله ماها
----------------------------------------
(1)- گروه هومان (و مجله ای که به همین نام منتشر می کرد) در سال 1367 تشکیل شد و در سال 2001 منحل گردید.
(2)- سومین مجله همجنسگرایان کشور با اسم دلکده و بعنوان مجله ادبی فرهنگی همجنسگرایان ایران توسط بچه های داخل کشور ماه گذشته شروع به انتشار کرد.