طرح مسائل مطرح شده خدمتي رايگان به اقتدارگرايان است
نسبت عدم التزام سازمان به مردمسالاري و آزادي نميتواند بهدور از شائبه تبليغات سياسي باشد
اينكه ميتوانيد مصاحبه كنيد محصول تلاشهاي سازمان درخصوص بحث خودي و غيرخودي است
تهران- خبرگزاري كار ايران
محسن آرمين؛ عضو شوراي مركزي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در نامهاي به عزتالله سحابي، به سوال وي مبني بر اينكه "علت جدا كردن ملي مذهبيها از جريان انقلاب از سوي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي چيست"، پاسخ گفت.
به گزارش "ايلنا"، متن كامل اين نامه به اين شرح است:
دوست عزيز جناب آقاي مهندس سحابي
باسلام
اظهارات شما را درباره مصاحبه خود با خبرگزاريها راجع به اوضاع سياسي موجود و امكان و امتناع تشكيل جبهه فراگير اصلاحطلبان و نيروهاي منتقد خواندم.
فرموده بوديد بنده و «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران هيچ وقت به صورت مشروح توضيح ندادهايم علت اصلي اين كه نهضت آزادي و ملي- مذهبيها را از انقلاب اسلامي جدا ميدانند و به آنها برچسب خودي و غيرخودي ميزنند چيست.»
اشاره فرموده بوديد كه ولايت فقيه ملاك سازمان در تقسيم بندي نيروهاي سياسي به خودي و غيرخودي است. خواسته بوديد دليل مخالفت خود و دوستان همفكرم را با تشكيل جبهه دموكراسي خواهي و حقوق بشر توضيح دهم و در پايان شرايط را براي ائتلاف و اجماع ميان اصلاح طلبان مناسب تشخيص داده بوديد.
پس از مطالعه اين اظهارات هرچه سعي كردم كه دريابم كدام بخش از مصاحبه بنده موجب عصبانيت و تلخ كامي شما شده است، چيزي دستگيرم نشد. در اين مصاحبه ضمن تحليل شرايط سياسي موجود و ضرورتها و بايستگيهاي اين مرحله و در پاسخ به سؤالي درباره صورت بندي نيروهاي سياسي و ضرورت شكل گيري جبههاي فراگير متشكل از كليه نيروهاي سياسي منتقد وضع موجود، عرض كردم با توجه به واقعيات سياسي كنوني شكلگيري جبههاي فراگير نه ممكن است نه مفيد. چون نميتوان جبههاي تشكيل داد كه مجموعه نيروهاي راست تا چپ و محافظهكار تا معتقد به عبور از اصلاحات و ... را در بر بگيرد و برفرض امكان، مفيد نيست، چون تنوع سلايق و ديدگاه ها و مواضع چنان است كه امكان هر تحرك مؤثر و كارآمد را از چنين جبههاي سلب خواهد كرد.
پيشنهاد كردم با توجه به روند نگرانكننده كنوني در سطوح داخلي و خارجي كه در صورت تداوم، منافع و مصالح كشور را در آينده نزديك با چالشها و بحرانهاي سختي مواجه خواهد ساخت، بهتر است نيروهاي منتقد به جاي از دست دادن فرصت و پرداختن به راهبردهاي غير عملي، هزينه بر و كم اثر، در انديشه تقويت تشكل هاي موجود خود و ايجاد احزاب و ائتلاف هاي كوچكتر اما مفيدتر و كارآمدتري باشند كه هر يك ميتوانند بخشي از نيروهاي اجتماعي را پوشش دهند و در مرحله بعد توان و امكانات محدود خود را صرف همسويي و هماهنگي مواضع و تحركات سياسي كنند.
در پايان نيز ضمن تأكيد مجدد بر ضرورت شكلگيري ائتلافها و جبهههاي جديد عرض كردم من و دوستانم از شكل گيري جبهه دموكراسي خواهي استقبال مي كنيم، زيرا معتقديم اين جبهه قادر خواهد بود بخشي از نيروهاي سياسي و اجتماعي را كه جذب آنها در ديگر تشكل ها امكان پذير نيست، پوشش دهد.
به راستي نميدانم كدام بخش از اين مصاحبه كه فشردهاي از آن را يادآور شدم، موجبات تكدر خاطر حضرت عالي را فراهم آورده است و آنچه عرض كرده ام چه ربط و نسبتي با بحث خودي و غيرخودي داشت و از كدام قسمت آن استنباط كرديد كه من و دوستانم شما را مخالف نظام و انقلاب ميدانيم.
پس از اين يادآوري مايلم، تأكيد كنم طرح اين مباحث در سطح رسانهها نه تنها گرهي از مشكلات كنوني كشور كه همه ما به حساسيت و خطير بودن آن واقفيم، نميگشايد، بلكه خدمتي رايگان به اقتدارگرايان حاكم خواهد بود كه با اتكا به قدرت قابل توجه تبليغاتي خود از هر سوژهاي براي مشغول داشتن افكار عمومي به مسايل حاشيهاي و فرار از مسئوليت پاسخگويي به ملت در قبال شرايطي كه براي كشور فراهم آورده و خواهند آورد، استقبال مي كنند. اين جوابيه نيز در پاسخ به دعوت شما مبني بر اداي توضيح به افكار عمومي قلمي و منتشر مي شود.
از بحث خودي و غيرخودي آغاز مي كنيم كه طي سالهاي اخير و تا امروز مورد علاقه شما و دوستانتان بوده است.
تأييد ميفرماييد در طول اين سالها كمتر مصاحبه و سخنراني و مقالهاي از شما و دوستانتان ميتوان سراغ گرفت كه در آن به مناسبت و بي مناسبت ضمن اشاره به بحث خودي و غيرخودي تعريضي به سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران نداشته باشيد. گواه صدق اين مدعا اظهارات اخير حضرتعالي در نقد مصاحبه بنده است كه بي مناسبت به اين موضوع اشاره كردهايد. اين در حالي است كه بنده و دوستانم بارها در گفت وگوهاي حضوري يا در ميزگردهاي مشترك با دوستان همفكر شما و يا در مقالات و سخنراني ها توضيحات كافي در اين زمينه داده ايم و پاسخي دريافت نكردهايم.
بنابراين مشكل بتوان پذيرفت كه طرح مكرر و تعريض گونه اين موضوع عليه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران بدون انگيزه سياسي و تبليغاتي و تنها با هدف روشنگري صورت ميگيرد. عليرغم اين، يكبار ديگر و انشاء الله براي آخرين بار به توضيح اين مطلب مي پردازيم.
نيك مي دانيد كه "خود و ديگري" يكي از بديهيترين و پايهايترين مفاهيم در مبارزات اجتماعي و سياسي است، به گونهاي كه بدون در نظر گرفتن اين مفهوم مبارزه سياسي و اجتماعي چه از نوع راديكال و انقلابي و چه از نوع پارلمانتاريستي و اصلاح طلبانه آن، از اساس منتفي است. احزاب و گروه هاي سياسي نهادهايي هستند كه از سوي مجموعه افراد همفكر و داراي عقيده و ايدئولوژي مشابه و راهبرد مشخص براي دستيابي به اهداف و آرمان هاي معين شكل مي گيرند. تفاوت ميان تئوري ها و راهبردها زمينه تنوع و رقابت ميان احزاب سياسي را فراهم مي آورد و به مفهوم خود و ديگري و در نتيجه ائتلاف ها و رقابت ها معنا مي دهد. با توجه به اين مباني روشن و بي ابهام، خود و ديگري چيزي جز بيان واقعيت مرزبندي هاي هويتي و مبناي ائتلاف ها و اتحادها و رقابت ها ميان احزاب وگروه هاي داراي تئوري ها و رهيافت ها و راهبردها و آرمانها و اهداف مشترك و يا غيرمشترك نيست. در بياني صريح تر اساساً هرگونه مبارزه و تلاشي در عرصه جامعه اعم از سياسي و اجتماعي و فرهنگي منوط به ارائه و التزام به هويتي مشخص است و هويت بدون تعيين خود و تبيين وجوه تمايز آن از ديگري قابل تعريف نيست. اين مفهوم چنان بديهي و روشن است كه انكار آن به معناي انكار مبارزه و رقابت است. تصديق مي فرماييد مفهوم خودي و غيرخودي واجد مفهوم ارزشي نيست. بلكه چنان كه گفتيم صرفاً واقعيتي در عرصه رقابت سياسي است. اين ماهيت يك جريان سياسي يعني عقايد و اهداف و راهبردهاي آن است كه ميتواند موضوع ارزش داوري قرار گيرد نه اصل خودي و غيرخودي و ضرورت آن در فعاليت سياسي. بعيد مي دانم اين اصل بديهي و روشن براي كسي چون شما و يا نهضت آزادي ايران كه تشكل سياسي باسابقه اي است قابل فهم و درك نباشد.
اگر اصل مفهوم خودي و غيرخودي به عنوان يك ضرورت در مبارزه سياسي پذيرفته است، دايره و محدوده ائتلاف ها و اتحادها و نيز رقابت ها و نيز مبارزه هاي مبتني بر آن علي القاعده بايد امري طبيعي و پذيرفتني باشد. نيازي به توضيح ندارد كه دايره خودي و غيرخودي ثابت و لايتغير نيست، زيرا عرصه سياست و مبارزه، عرصه اي متغير و متحول است. موضوع و عرصه مبارزه مي تواند گستره خودي و غيرخودي را قبض و بسط دهد.
آنچه درباره خود و ديگري گفتيم تنها به كار تنظيم روابط ميان احزاب و گروه ها در عرصه رقابت سياسي مي آيد، اما در حوزه روابط ميان حاكميت و حكومت با جامعه مبناي تنظيم روابط، قانون اساسي به عنوان ميثاق ملي و قوانين و حقوق شهروندي ناشي از آن است و نه مبناي خودي و غيرخودي.
حكومت و حاكميت يا به تعبير رساتر نظام، رقيب احزاب سياسي نيست، بلكه نماد حاكميت ملي بر مبناي ميثاق ملي است. ماهيت نظام سياسي را قانون اساسي يعني مرامنامه ملي مشخص ميكند و نه مرامنامه حزبي. هويت نظام سياسي در مقايسه با نظام هاي سياسي ديگر تعريف مي شود و نه در نسبت با احزاب و گروه هاي سياسي و اجتماعي داخلي. بنابراين نظام سياسي در تعامل با شهروندان و نهادهاي سياسي و يا صنفي ملزم به رعايت قانون اساسي و پاسداشت حقوق و آزادي هاي مصرح در آن است. چنان كه ملاحظه ميشود بحث خود و ديگري كه دوستان و همفكران شما طي سال هاي اخير كوشيده اند طرح و اعتقاد به آن را از سوي سازمان نشانه عدم پايبندي مجاهدين انقلاب به حقوق شهروندي و دموكراسي تبليغ كنند، اساساً مغاير با دموكراسي و حقوق شهروندي نيست، بلكه از جهتي مقوم آن است. سوء استفاده از مقوله خودي و غيرخودي توسط اقتدارگرايان و بخش هايي از حاكميت را نبايد و نمي توان دليل موجهي براي انكار و نفي آن دانست، چه، بسياري از مقولات و مسلمات عرصه سياسي از حزب و نهاد مدني گرفته تا خود مردم سالاري و آزادي موضوع چنين تفسيرهاي ناروا از سوي اين جماعت بوده است، اما اين همه موجب نشده است كه مردم سالاري و نظام حزبي و حقوق شهروندي را امري نامطلوب بينگاريم.
مروري بر شرايط وفضاي سياسي كه در آن بحث خودي و غيرخودي از سوي سازمان مطرح شد درك روشنتري از ضرورت طرح اين بحث به دست خواهد داد.
سابقه طرح موضوع خودي و غيرخودي از سوي سازمان به سال هاي نيمه اول دهه هفتاد بر ميگردد. اگر چه فضاي آن سال ها همانند بسياري از واقعيات تاريخ انقلاب براي دوستان جوان ما و شما هنوز ناشناخته است، اما ما و شما خوب به خاطر داريم كه در آن سال ها به موجب منطق حاكمان و تئوري رايج كه بسيار معقول و بديهي تلقي مي شد، اعتقاد قلبي به نظام ملاك برخورداري از حق حيات و فعاليت سياسي بود و نيروهاي بيرون نظام از اين حق به كلي محروم بودند. در اين نظريه تفاوتي ميان اپوزيسيون قانوني و غيرقانوني، برانداز و غيربرانداز وجود نداشت. همه به يك چوب رانده مي شدند. اين البته در نظر و تئوري بود، اما در عمل حاكميت و نظام به تفكر خاص تقليل پيدا مي كرد و آن دسته از نيروهاي درون نظام نيز كه به اين تفكر خاص اعتقاد نداشتند، غيرخودي از نوع منافق و ضدولايت فقيه، ضد روحانيت و دشمن پيغمبر و خدا به شمار مي آمدند. اگر چه يكي دو سالي است كه آن تئوري و منطق مجدداً حاكم شده اما تفاوت امروز و ديروز همانگونه كه واقفيد آن است كه در سال هاي مورد بحث، شما و دوستانتان به عنوان نيروهاي سياسي خارج از نظام از حق فعاليت سياسي محروم بوديد.
سخنراني در محافل عمومي كه هيچ، درج مصاحبه و يا مقاله از اعضاي نهضت آزادي و نيروهاي ملي ومذهبي حريم ممنوعهاي بود كه هيچ نشريه اي بدان نزديك نمي گشت. وضعيت دگرانديشان نيز روشن بود. آنها تنها به تاوان دگرانديشي و نه اقدام مجرمانه، محكوم به سوار شدن در اتوبوسي بودند كه در مسير پر پيچ و خم سرنوشت به اراده سعيد امامي هدايت مي شد.
در چنين شرايطي و در نقد ديدگاه مسلط كه تنها حق فعاليت سياسي را براي نيروهاي درون نظام به رسميت مي شناخت، سازمان اقدام به طرح و تبيين نظريه خودي و غيرخودي در نشريه "عصرما" كرد. هدف از اين اقدام بازتر كردن فضا و عرصه فعاليت سياسي در كشور و فراهم آوردن شرايط ذهني براي فعاليت تمامي احزاب و تشكل هايي بود كه حاضر به فعاليت قانوني در چارچوب قانون اساسي بودند. در آن زمان مقالات عصرما با استقبال جامعه سياسي از جمله دوستان شما مواجه شد. ما در آن مقالات تلاش كرديم از مغالطهاي كه درباره تقسيم بندي خودي و غيرخودي صورت ميگرفت، پرده برداريم و نشان دهيم چگونه عدهاي اين تقسيم بندي را كه ويژه روابط بين الاحزابي است به سطح روابط حاكميت و جامعه تعميم مي دهند. ما به نوبه خود كوشيديم تا ثابت كنيم هم حقوق مسلم شهروندي، هم منافع و مصالح كشور و هم ضرورت انسجام و اتحاد ملي ايجاب ميكند كه هر نيروي سياسي ملتزم به قانون اساسي از حق فعاليت سياسي و كليه حقوق مصرح در قانون اساسي برخوردار باشد. آن مقالات در واقع نوعي نظريهپردازي در عرصه سياسي كشور و در زمره تلاش هايي بود كه نيروهاي خط امام آن زمان و اصلاح طلبان امروزي براي گستردهتركردن عرصه سياسي كشور به عمل آوردند.
جناب آقاي سحابي به نظر من اگر امروز پس از همه فراز و نشيب ها و حوادث تلخ و شيرين سال هاي گذشته - و عليرغم تمام نقدهايي كه ميتوان به عملكردها داشت- شما مي توانيد به راحتي با يك خبرگزاري داخلي مصاحبه كنيد و متن آن در نشريات پر تيراژ داخلي منعكس شود، هم برخورداري شما از اين حق، هم خبرگزاري كه با شما مصاحبه ميكند و هم نشرياتي كه آن را درج ميكنند محصول مجموعه تلاشهاي متعهدانه اي است كه يكي از آنها مقالات عصر ما درباره خودي و غير خود بود. ما البته از شما انتظار تشكر نداريم، زيرا آن اقدامات و تلاشها نه با نيت خوش آمد اين و آن، بلكه با هدف اصلاح انحرافاتي بود كه در مسير آرمان هاي ملت ايران در انقلاب اسلامي پديد آمده بود. اما در عين حال نمي توانيم تأسف عميق خود را از عملكرد عده اي كه خود را مركز ثقل و ملاك بود و نبود آزادي در اين كشور تبليغ ميكنند و همزمان با بهره مندي از ثمره شيرين آن تلاش ها به وارونه نمايي زحمات و مبارزات آن سال ها مشغولند، پنهان كنيم.
جناب آقاي سحابي، اگر عملكرد سازمان در التزام به اصل مردمسالاري و حقوق شهروندي از حد طرح بحث خودي و غيرخودي فراتر نمي رفت، ميشد تصور كرد كه خردهگيري به سازمان و متهم كردن اعضاي آن به عدم التزام به آزادي و دموكراسي، فارغ از شائبه و انگيزههاي تبليغي سياسي، به دليل ترديدها و ابهامهاي منطقي است. اما اين ابهامها و ترديدها حداقل براي شما و دوستانتان نميتواند مطرح باشد. تصور ميكنم يادآوري يكي دو نمونه به روشن شدن موضوع كمك ميكند.
به خاطر داريد كه نشريه "راه مجاهد" به مدير مسئولي چهره شناخته شده نيروهاي ملي مذهبي يعني آقاي لطف الله ميثمي از جمله نشريات منتقدي بود كه در طول سال هاي پر فتنه و ابتلاي دهه شصت منتشر مي شد. امروز آن نشريه ظاهراً توقيف شده است. حتماً پروانه نشريه مذكور را كه تصوير آن در هر شماره از نشريه چاپ مي شد، ملاحظه كرده ايد و امضاي آقاي مصطفي تاجزاده مديركل وقت اداره كل مطبوعات و نشريات و عضو ديروز و امروز سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران را ذيل آن ديده ايد. امضاي پروانه انتشار نشريه راه مجاهد عليرغم اختلاف ديدگاه و مواضع ميان ما و دوستان شما در آن سال هاي بحراني بيش از هرچيز بيانگر اعتقاد عميق و ديرپاي سازمان و اعضاي آن به فعاليت سالم سياسي و برخورداري از حقوق و آزادي هاي شهروندي در چارچوب قانون است.
در كنار نمونه مربوط به بيست سال پيش خوب است نمون هاي نيز از دو سه سال قبل بياوريم. به خاطر داريد در جريان دستگيري و محاكمه اعضاي نهضت آزادي در حدود سه سال قبل يكي از اتهامات دادگاه انقلاب عليه آنان عضويت در احزاب و گروه هاي منحله بود. از نظر دادگاه انقلاب به دلايلي كه براي من و شما روشن است، نهضت آزادي ايران گروهي منحله تلقي مي شد. فقدان پروانه فعاليت نهضت آزادي نيز قرينه اي بود كه اتهام دادگاه را ظاهراً موجه جلوه مي داد. عدم اثبات فعاليت قانوني نهضت در دادگاه به معناي اثبات مجرميت و مجازات سنگين چندين سال زندان بود. در آن زمان بنده به اتفاق دوست عزيز آقاي دكتر داود سليماني از طرف مجلس شوراي اسلامي عضو كميسيون ماده 10 احزاب بوديم. روزي آقاي صباغيان به همراه تني چند از اعضاي نهضت و وكيل متهمان به دفتر اينجانب مراجعه و مشكل را مطرح كردند. تفسير ما از قانون احزاب اين بود كه احزاب براي فعاليت نيازي به اخذ مجوز از سوي كميسيون ندارند. ماهيت اتهام عضويت در گروه منحله هم براي ما روشن بود. اما نه دادگاه براي اثبات اتهام خود عليه اعضاي نهضت حاضر به مكاتبه و استفسار از كميسيون بود و نه اقدام بدون مقدمه كميسيون به مكاتبه با دادگاه در اين مورد امري متعارف. در عين حال عليرغم اختلافات فكري و سياسي ميان سازمان و نهضت آزادي، اعتقاد به حقوق و آزادي هاي سياسي و شهروندي، ما را به عنوان نماينده ملت و عضو كميسيون ماده 10 احزاب ملزم مي ساخت كه از تضييع حقوق اعضاي نهضت در حد توان و امكان خود جلوگيري كنيم. حاصل تلاش ما ارسال نامه از سوي كميسيون خطاب به دادگاه انقلاب و اعلام عدم ممنوعيت فعاليت نهضت آزادي و در نتيجه منتفي شدن اتهام مذكور و مجازات مربوطه بود.
جناب آقاي سحابي از اين نمونه ها فراوان است؛ اما بيان آنها براي شما كه علي القاعده بايد از آنها مطلع باشيد موجب تصديع خواهد شد. اين دو نمونه را نيز تنها بدين علت ذكر كردم كه روشن شود چرا ابهام و ترديد شما و دوستانتان نسبت به التزام سازمان به مردم سالاري و آزادي به دليل اعتقاد به نظريه خودي و غيرخودي با كمال تأسف نمي تواند واقعي و بدور از شائبه تبليغات سياسي باشد.
اجازه بدهيد عليرغم حرف هاي ناگفته بسياري كه در باره موضوع خودي و غيرخودي وجود دارد پرونده اين موضوع را ببنديم و به مسئله جبهه دموكراسي خواهي بپردازيم.
advertisement@gooya.com |
|
بنده يكبار طي مصاحبه با روزنامه شرق به تفصيل در اين باره و نيز علت عدم آمادگي سازمان در پيوستن به اين جبهه سخن گفته ام و قصد تكرار ندارم. احتمالاً عدم اطلاع از آن مصاحبه موجب شده است در اظهارات خود بنده را به اداي توضيح و بيان دلايل عدم آمادگي سازمان از حضور در اين جبهه فرا بخوانيد. لذا متقابلاً جنابعالي را به رجوع و مطالعه مصاحبه مذكور دعوت ميكنم. بنابراين اجازه بدهيد به نكاتي ديگر در اين زمينه اشاره كنم.
در جريان فعاليت انتخاباتي رياست جمهوري نهم، سازمان از طريق رسانه ها در جريان خبر مربوط به جبهه دموكراسي خواهي قرار گرفت. پس از آن نيز هيچگاه اين موضوع در شوراي سياست گذاري ستاد انتخاباتي جناب آقاي دكتر معين بررسي نشد. علت اين امر بيش از هر چيز كثرت كار و فعاليتهاي انتخاباتي جناب آقاي دكتر معين و اعضاي ستاد در روزهاي اوج رقابت هاي انتخاباتي بود. شوراي سياسي سازمان بلافاصله پس از طرح موضوع، بررسي آن را در دستور كار خود قرار داد و نهايتاً به دلايلي كه در مصاحبه با روزنامه شرق به محورهاي اصلي آن اشاره كردم حضور در اين جبهه را مناسب تشخيص نداد. نگراني ما از اين بود كه در صورت عدم اعلام رسمي موضع سازمان در اين خصوص، پس از انتخابات كه تشكيل جبهه در دستور كار قرار بگيرد، از طرف دوستان شما متهم به سياسي كاري و عدم پايبندي به تعهدات و توافقات شويم، زيرا طبيعتاً تصور براين بود كه طرح تشكيل جبهه دموكراسي خواهي پس از بررسي در جمع گروههاي حامي جناب آقاي دكتر معين در سطح رسانه ها اعلام شده است. از ديگر سو اعلام صريح عدم آمادگي سازمان را براي شركت در جبهه دموكراسي خواهي را در آن مقطع موجب تضعيف دوستاني مي ديديم كه قصد تشكيل آن را دارند. بنابراين به صلاح ديد شوراي سياسي بنده به عنوان سخنگوي سازمان تنها اعلام كردم كه موضوع تشكيل جبهه در شوراي عالي ستاد انتخاباتي دكتر معين مطرح نشده است. چنانچه موضوع در شوراي عالي مطرح شد سازمان نيز نظر خود را اعلام خواهد كرد. اما ظاهراًَ اين اقدام صادقانه از سوي دوستان شما به درستي درك نشد و در جلسات و مذاكرات، سازمان متهم به بازي سياسي و عدم پايبندي به قول و قرارهايي گشت كه هيچ نقش و حضوري در آن نداشت. تا امروز نيز هفته و روزي نيست كه دوستان و همفكران شما در مقالات و مصاحبه ها درباره جبهه دموكراسي خواهي سخن بگويند و به تصريح و يا اشاره، سازمان را به عهدشكني و يا عامل عدم شكل گيري جبهه متهم نكنند.
جهت يادآوري عرض مي كنم كه چند ماه پيش در گفت وگو با يكي از دوستان مشترك كه از اعضاي فعالان ملي مذهبي است، در باره اين موضع سخن به ميان آمد. بنده دلايل سازمان را درباره عدم شركت در جبهه يعني همان ها كه بعداً در مصاحبه باروزنامه شرق آمد، تشريح كردم و گفتم ما اكنون بيش از آن كه به اقدامات شتاب زده تحت تأثير شرايط مقطعي نيازمند باشيم به گفت وگو و اصلاح ذهنيت ها و روشن شدن ميزان همگرايي ها و واگرايي ها و تبيين واقع بينانه عرصه عمل مشترك محتاجيم. طرح ايده جبهه دموكراسي خواهي مي بايست مسبوق به فرايندي از اين گونه گفت وگوها مي شد تا پس از اصلاح ذهنيت ها و درك صحيح مواضع و ديدگاه هاي يكديگر و به تعبير بهتر فهميدن حرف يكديگر، بتوانيم بدون نيت خواني هاي مغرضانه و يا ناآگاهانه درباره امكان و فايده جبهه دموكراسي خواهي و حقوق بشر در شرايط كنوني گفت وگو كنيم. تا آنجا كه اطلاع دارم اين دوست مشترك براساس گفت وگوي مذكور ديدگاه سازمان را به روشني براي شما بيان كرده و آنگونه كه خود براي من گفتند به ابهامات و تلقي ناصواب شما نسبت به موضع سازمان پايان داده اند. با توجه به اين سابقه انتظار نمي رفت جنابعالي در مصاحبه خود و در تعليل عدم پيوستن سازمان به جبهه دموكراسي خواهي به طرح تحريف گونه مسايلي نظير خودي و غيرخودي و ... بپردازيد. تنها فرضي كه به ذهن مي رسد اين است كه هدف شما و دوستان محترمتان از اين اظهارات، واداشتن سازمان به پذيرش عضويت در جبهه دموكراسي خواهي و حقوق بشر تحت فشار افكار بخشي از جامعه روشنفكري و يا متهم كردن سازمان به كارشكني در تشكيل جبهه باشد. اما دوست عزيز كجاي اين اقدام با اصول دموكراسي مطابقت دارد؟ مگر نه اينكه اولين شرط براي پيوستن به جبهه دموكراسي خواهي علي القاعده بايد اعتقاد و التزام عميق به دموكراسي و حقوق ديگران باشد، پس چرا بايد انتظار داشته باشيم ديگران با نظر و تحليل ما موافق باشند و اگر اين چنين نشد آنان را به اوصاف و نسبت هايي كه با آن بيگانه اند متهم كنيم؟ آيا اين شيوه نسبتي به دموكراسي خواهي دارد؟ عدم حضور سازمان در جبهه دموكراسي خواهي چه مشكلي ايجاد مي كند؟ چرا هرگروهي كه به دلايلي كه براي خود دارد هرچند از نظر شما ناصواب به اين جبهه نپيوست بايد متهم به عدم اعتقاد به آزادي و دموكراسي شود؟ آيا اين عين استبداد نيست؟
شما بهتر از من مي دانيد بخش مهمي از نيروهاي ملي مذهبي يعني ياران نزديك شما از همان آغاز با تشكيل جبهه دموكراسي به شدت مخالف بودند و هستند. و بر خلاف ما كه تشكيل جبهه دموكراسي خواهي را تشويق مي كنيم، آنها به شما و نهضت آزادي در اين زمينه سخت انتقاد دارند. اما اين عده هيچگاه از سوي شما و دوستان نهضت آزادي متهم به خودي و غيرخودي كردن و عدم التزام به دموكراسي نشدند. چرا عدم حضور در جبهه دموكراسي خواهي براي سازمان پذيرفته نيست، اما مخالفت و اعتراض دوستان و همفكران شما با اين جبهه كاملاً قابل تحمل و درك است؟دليل اين منطق و رفتار دوگانه چيست؟ آيا فكر نمي كنيد اين رفتار دوگانه خود نشانه گرايش افراطي به خودي و غيرخودي از نوع منفي آنست؟
جناب آقاي سحابي گفته ايد كه ما شما را از انقلاب جدا مي دانيم. جهت يادآوري شما عرض ميكنم اساساً مشكل ما طي دو دهه اخير با تفكري بوده است كه خود را صاحب و مالك انقلاب اسلامي و نظام جمهوري مي داند و تصور مي كند كه او بايد رواديد ورود ديگران را به حوزه نظام و انقلاب را صادر كند. همان تفكري كه اصرار داشت به جاي تلاش براي باز كردن دايره نيروهاي سياسي درون نظام به مرزبندي با آنها اكتفا كنيم و از اين بابت طي سال هاي گذشته مشكلات زيادي را تحمل كرده ايم. ما نه تنها از اصرار شما بر عدم جدايي از انقلاب خوشحاليم بلكه همواره مشوق شما به تغيير خط مشي تحريم در سالهاي پيش و پس از دوم خرداد و حضور در عرصه رقابت هاي انتخاباتي بوده و از اين تغيير استقبال كرده ايم. بنده مطمئنم شما خود به اتهاماتي كه متوجه ما ساخته ايد باور نداريد و احتمالاً چنان كه گفتم طرح اين اتهامات يك حركت سياسي تبليغاتي است. چرا كه اگر واقعاً سازمان را معتقد خود و غيرخودي كردن نيروها و تقسيم شهروندان به شهروند درجه يك و دو و ... مي دانستيد علي القاعده نبايد از عدم حضور سازمان در جبهه دموكراسي خواهي آشفته و عصباني مي شديد. اين پاسخ بسي طولاني تر از آن شد كه مي بايست. از اين رو رشته كلام را به همين جا ختم ميكنم به اميد آن كه گفت وگوهاي بعدي در فضايي منطقي تر و به دور از تبليغات و قيل وقال رسان هاي و ژورناليستي انجام پذيرد.
لازم به ذكر است؛ عزتالله سحابي شب گذشته، در حاشيه مراسم سالگرد عليرضا نوري به خبرنگار "ايلنا" در خصوص اين جوابيه بيان داشت كه محسن آرمين پيش از انتشار اين جوابيه، آن را جهت مطالعه براي وي فرستاده است.