advertisement@gooya.com |
|
نکته : در بین سالهای 1376 تا 1383 ؛ بنا به مناسبت های مختلف با افراد دولت ایران رو برو می شدم ؛ خوب همیشه سر پر سودا داشتم و در دانشگاه هم اگر اتفاقی می افتاد ؛ دیگر کسی دنبال فاعل اصلی نمی گشت ، صاف و پوست کنده و با اطمینان ، می گفتند دودی است که از جانب این جوانک بلند می شود ؛ هنوز یادم هست روزی که محسن رضایی و نبوی ؛ که آن موقع نماینده نشده بود ؛ در دانشگاه کردستان و زادگاهم سنندج سخنرانی داشتند ، بر و بچه های انجمن اسلامی و جامعه اسلامی دانشگاه ، مواظب بودند تا اینکه مبادا سوالی بشود و آقایان برنجند ؛ هر چند آخرش از نبوی سوالی پرسیدم در مورد " وضعیت نویسندگان و روشنفکران در ایران و رفتارهای نامناسب " و او هم رندانه پاسخ گفت " مگر چیزی شده آقا ؟! " و خنده بچه ها از یک طرف و سر تکان دادن رئیس دانشگاه از طرف دیگر .... که البته تلافی اش را دربرنامه دعوت " سیمین بهبهانی و لیلی گلستان و فرزانه طاهری " به دانشگاه ، در آورد و ماجرایش در روزنامه " جامعه " آن دوران منتشر شد که " سخنرانی این سه نویسنده ، به مصلحت نیست ! " .......
هرچند که این روحیه کم کم آرامتر شد ، اما هنوز هم در مرز سی سالگی ، گاه خودم را همان جوانک دانشجوی 19 ساله می بینم و سر پر بزم و شور؛ شاید به آن علت که هنوز نام دانشجو را یدک می کشم.....
با خیلی از افراد داخل دولت هم گفتگو و مصاحبه داشتم و اگر بگویم اکثرا اتفاقی بود و بی برنامه و بیشتر از سر کنجکاوی ، بیراهه نرفته و اغراق نکرده ام..... مثلا در دیدارها با دکترعطاالله مهاجرانی ، آشنایی با " حاج محمود دعایی " فراهم شد و توسط ایشان ، با " حسین واله " معاون رئیس جمهور ؛ که قبل از آنکه به دانشگاه باز گردم ، قبول کرد که مرا به نزد سعید حجاریان ببرد تا با او به مصاحبه بنشینم ، هرچند این گفتگو تا امروز فراهم نشده....
و بعد توسط توسط نمایندگان کرد درمجلس ، با دیگران و....گاه تشویق یکی را می دیدم و گاه عصبانیت یکی را و حتی گاه یکی با من سر جدل می گشود که شاید از زعم او مثل بچه آدم رفتار کنم.... یکبار هم در آبان 1377 بود که رفتم روزنامه کیهان – در بحبوحه همان قتل ها – تا ببینم چه خبر است ، آقایی به نام مقدم در سرویس فرهنگی روزنامه آمد و درباره فرهنگ نویسی فرانسه ، با من مصاحبه انجام داد و دو روز بعد هم چاپ کرد...مصاحبه ای که مملو بود از ذکر خیراسامی کانون نویسندگان ایران و پس از چاپ تا مدتی دوستانم یا نفرینم می کردند و یا می خندیدند و متعجب ، که چگونه در کیهان چنین مطلبی چاپ شده است ...هر چند بخش دوم و سومش را هرگز چاپ نکرد... اما واقعا می خواستم در داخل همان ساختمان روزنامه کیهان ، آدم بنشیند و حرفهایش را بزند.... ولی به هر حال یاد همه آن خاطرات کنجکاوی ، به خیر باد !
و شاید دوباره از سر همان کنجکاوی و به خصوص ابراز نوعی تشکر به خاطر شهامت در بیان و صداقت در گفتارش در حمایت از هم نسلانم ، با ابطحی صحبت کردم ، درد دلی ساده و دوستانه راجع به بعضی مسایل ، با رنگ و بویی جوانانه....و او هم در میان این همه سر شلوغی پذیرفت و پاسخ گفت.. و در اینجا عین گفت و گویمان ، بدون هیچ حذف و تغییری ، می آید....دوست داشتم بدانم که او چگونه به پیرامون و جامعه اش می نگرد ، همین !... و همیشه اعقتادم به گفتگو است و پل زدن ما بین جزایر افکار ایرانی ها.... تا کم کم « تمرین آزادی و مدارا » را بیاموزیم.
قانعی فرد :آقای ابطحی ، بگذار به عنوان یک جوان ایرانی با شما حرف بزنم و مصاحبه ام را با شما از دغدغه های یک جوان شروع کنیم...آیا تصور نمی کنید که امروزه اگر سیاسیون ما چه مخالف و چه موافق و چه راست و چه چپ ؛ اگر می نشستند و با هم گفتگو می کردند و فضای نقد سالمی را به وجود می آوردند ؛ این همه مشکلات نداشتیم ؟
ابطحی : واقعش اين است كه گفتگو چيز خوبي است ولي وقتي يك طرف معتقد است، طرف مقابل ايادي دشمن هستند و مي خواهند اصل نظام را از بين ببرند جايي براي گفتگو باقي نمي ماند. بخصوص كه آن طرف برهان قاطع هم دارد! و اگر حرفي خلاف حرف خود بشنود دستگيري، پرونده سازي و تبليغات را عليه او بسيج مي كنند، جايي براي گفتگو باقي نمي گذارند. ضمن آن كه مبناي انديشه ها هم متفاوت است. جمعي خود را نماينده ي خدا مي دانند و جمعي خود را برگزيده ي مردم. اين اختلاف مبنا هم يكي از مشكلات جدي گفتگو است. ولي باز هم اعتقاد من مثل اعتقاد شماست كه اگر بشود گفتگو كرد راه خوبي براي آرامش مردم و بخصوص جوانان هست.
قانعی فرد :خوب مثلا هدف این جناح و آن حزب و این فرد و آن مسئول مگر آرامش و زندگی و سود و رفاه نیست ، پس چرا بیشتر تسویه حساب است و حذف و هیاهو و افشا و نقطه ضعف جویی تا تامل و تفکر و نکته مشترک جویی ؟
ابطحی : چنان چه در پاسخ قبلي اشاره كردم، من هم معتقدم سود مردم در آرامش است. اما وقتي دخالت فراوان و همه جانبه در زندگي مردم صورت مي گيرد و مردم احساس مي كنند كه حتي براي عادي ترين مسايل و شخصي ترين كارهاي روزمره ردپاي دخالت حكومت وجود دارد، بايد اين شيوه را تغيير داد. و اگر طرف مقابل نپذيرد و بايد با آنها و روش آن ها مقابله كرد. انقلابي كه مردم كردند با شعار آزادي، استقلال و جمهوري اسلامي بود. اگر آزادي مردم آسيب ببيندو جمهوري اسلامي كه در آن جمهوريت و اسلام در يك اندازه هستند، بخش جمهوريت آن صدمه ببيند و مردم به حساب نيايند، بايد از پايگاه نظام و انقلاب با آن مبارزه كرد. اما در همين مبارزه نيز بايد حدود اخلاقي رعايت شود. هر كس توهين مي كند، اهانت مي نمايد، فحاشي مي كند و هر جا كم مي آورد دستگير ميكند راه به نا كجا آباد ميبرد. اين اعتقاد من است.
قانعی فرد :شما جوانها را دوست دارید و من هم تقریبا خواننده سمج سایتت ، بدون توجه به لباست و شغل و مقامت ، از راحت بودن و باز بودن رفتارت لذت می برم که نقد و تعریف و عیب و هنر را با هم بدون دغدغه و منظور باز می گویی ، پس چرا هنوز به شنیدن صدای مخالف عادت نکرده ایم ؟
ابطحی : از اين كه سايتم را مي خوانيد ممنونم. از همه كساني كه لطف دارند و وب نوشت را مي خوانند متشكرم.اميدوارم بتوانم حرف جوانان را بفهمم. اين حداقل اميد من است.ولي از سيل حملات و فحاشي ها و تهمت ها كه شنيدم، شايد معلوم شود كه همه اين روش را نمي پسندند. من كه لااقل در اين سايت نشان داده ام حرف مخالفم را مي شنوم. در بخش بازتاب ها ي سايت همه نظراتشان را خودم پابليش كرده ام. در بخش پرسش و پاسخ هم نظرات مخالف را گذاشته ام. شنيدن حرف مخالف باعث تكامل و رشد انسان است. اي كاش همه مان اينگونه بوديم.در ميان مخالفان افراطي ضد نظام هم بايد حرفشان را شنيد. آنها هم البته حاضر به شنيدن حرف هاي ديگران نيستند و فقط خودشان را مي بينند. هر كس در هر جناحي چه در داخل و چه در خارج فقط حرف خود را بشنود و نظر ديگران را نه، هيچ وقت به نتيجه نمي رسد.
قانعی فرد :چرا کسی به من جوان توجه نمی کند ؟، یا بیکارم و یا مانده از تحصیل یا پشت در سربازی و کنکور و یا منتظر یک مشت خنده و یک بغل آرامش....بعد متهمم که چرا این نسل افسرده و مایوس است .... شما تصور می کنید که چاره درد کجاست ؟
ابطحی : جوانان دو دسته مشكل دارند. يك دسته مشكلات اقتصادي است. مثل بيكاري و ازدواج كه راهكارهاي اقتصادي دارد و مشكلات خودش را. من هم چون از اقتصاد اطلاعات فراوان ندارم ترجيح مي دهم كه كساني كه آشنا هستند جواب بدهند و وقتي كه كسي مسئله اي را نمي دانند بايد به آن اعتراف كند و هيچ مشكلي نيست. اما قسمت دوم مشکلات جوانان عاطفي است . جوان به طبيعت سن خود به آزادي هاي اجتماعي نياز دارد و اين مهمترين مسئله دومي جوانان است. البته من معتقدم عليرغم فضاي موجود جوانان ايراني كم جواني نمي كنند ولي فقط آرامش رواني ندارند و اساسا در حاكميت، عده اي شايد به دليل عقده هاي جنسي همه مشكلات را در اين حوزه مي بينند. همين نكته باعث بهم ريختن آرامش رواني جوانان ميشود و طبيعت اين نگاه افسردگي است. ولي جوان به خنده و به قول شما يك بغل آرامش احتياج دارد. بايد خود تلاش كنند كه به اين نيازها پاسخ دهند. چاره ي درد را نه مي توان به راحتي گفت و نه مي توان براي آن راه حل پيدا كرد.فقط خود جوانان هستند كه بايد چاره نمايند، همچنانكه در حال چاره جويي هستند و توفيق دارند
قانعی فرد : در دانمارک جلوی کاخ شهر کپنهاک ، شاهزاده دانمارک را دیدم که فرزند چند ماهه اش را در کالسکه گذاشته بود و در شهر میان مردم قدم میزد ، همه به او یا سلام می کردند و یا بی اعتنا با ذره ای لبخند رهایش می کردند.... پیش خودم می گفتم خدایا پدرم پس از شش ماه توانست معاون شهردار منطقه نه را ببیند و برای آسفالت محل از او تقاضای کمک کند ، آخرش منشی اش گفته بود برو یاداشتت را بگذار...حال امکان دیدن شما چگونه است ؟
ابطحی : قربان، من كه كاره اي نيستم. در خدمت شما و همه ي عزيزان هم هستم.ولي قبول دارم كه روحيه ي بسياري از مسئولان، جدا از مردم شكل گرفته است. شايد در ابتدا فشار هاي تروريستي عليه مسئولان كشور، آغاز جدايي مردم از مسئولان شد. ولي گوئيا اين جدايي به مذاق بعضي ها خوش آمد و ادامه دادند. واقعا فاصله اي باور ناكردني ايجاد شده است. نمي دانم چه بايد كرد. حالا اگر شما جاي من بوديد چه جواب مي داديد؟
قانعی فرد :هر روز به اینترنت و سایت های ایرانی نگاه می کنید ؟ چه چیز بیشتر نظرت را به خود جلب می کند ؟ مقالات و اخبار و یا شخصیت ها ؟
ابطحی : اخبار يكي از سرگرمي هاي من است كه در اينترنت دنبال آن هستم. البته آن ها كه فيلتر نيستند!خواندن مقالات بعضي از نويسندگان ايراني هم جالب است. وبلاگ خواني هم بسياز لذت بخش است. خواندن ديدگاهها و روحيه هاي جوانان ايراني كه هر يك از يك ديدگاه، مسايل ايران و خارج كشور را تحلیل مي كنند برايم مفيد بوده است. Chat كردن هم البته خالي از لطف نيست. وقت بي حوصلگي هم ميشود شعر و موزيك گوش داد.
قانعی فرد : فکر می کنید که نمی شود میان مخالف و موافق پل زد و به نظر واحد رسید ؟ مثلا می شود من جوان نزد " شریعتمداری " بنشینم و بگویم که " هموطن ، دوستت دارم ، اما مثل تو فکر نمی کنم ! " بیا و این شاخه گل نسترن را بگیر ، اما لب به بد گفتن میا آلای ؟.. اصلا به نظر شما او حرف من را می شنود و تحت تاثیر قرار می گیرد....؟... اگر به شما توهین کرد چه پاسخی دارید ؟ مثل آقای خاتمی صبوری ؟
ابطحی : من از نزديك با آقاي شريعتمداري آشنايي ندارم و تا بحال هم جلسه با ايشان نشده ام. اصلا تا به حال اينقدر رمانتيك و با شاخه ي گل نسترن به سراغ هیچ فرد سیاسی نرفته ام!!! دورادور مراحم كيهانيشان را ديده ام و تقريبا هميشه صبوري كرده ام.
قانعی فرد : یک روزنامه نویس جوان مانند این بچه ها که شما هم از آنان با عشق حمایت کردید ، آیا نمی شود بازهم این جوانان آزادانه بگویند و بنویسند و نقد کنند و مسئولان ما آنقدر ظرفیت انتقاد پذیری خود را افزایش دهند که روزی برسد ، همه انرژی ها در جهت تفاهم باشد ؟
ابطحی : ايراني هاي جوان از خود استعداد فراوان نشان داده اند. بخصوص در حوزه ي خبر نگاري و باز بيشتر در حوزه ي وبلاگ نويسي و خبر نگاري اينترنتي. بسياري از آنان با تعطيل شدن روزنامه ها از كار ماندند.بخشي از آنان هم كه به كار اينترنت روي آْوردند، حملات گازانبري به اين حوزه روحيه ي خود را از دست دادندو يا از اين كار بازماندند و يا موقتا كار خود را تعطيل كردند، ولي من معتقدم اين انرژي قدرتمند جوانان ايراني دوباره به صحنه خواهد آمد. روزنامه نگاران و اهالي اينترنت نمي توانند اين حوزه ها را رها كنند. اگر مسئولان خود اين انتقاد پذيري را نشان دهند كه بسيار مطلوبتر است.
قانعی فرد : درباره رفراندم ، من دوبارنوشتم که این یک نوع تزریق تفکر است و ممکن سالها به طول بیانجامد تا کم کم من جوان با الفبای دمکراسی آشنا شوم و بعد حقوق بشر و آنگاه به کمک زعمای قوم راه و کار بجویم ، قضاوت عجولانه و هیاهو – چه مثبت و چه منفی – برای چیست نمی دانم ، شما با نظر من موافقید ؟.... هنوز واقعا ما اندر خم یک کوچه ایم ....
ابطحی : من بر اين باورم كه راه اصلاحات و نهادينه كردن دموكراسي در جامعه زمان زيادي مي برد كه همواره در تاريخ وقتي مي خواسته به نتايج اندكي برسد با دستپاچگي جمع ديگري ديكتاتوري بجاي دموكراسي مستقر شده است. در دوره ي اصلاحات اخير نيز اين بحران، از مهمترين عوامل كند شدن مسير اصلاحات بود. رفراندوم و يا تغيير قانون اساسي هم در خود قانون اساسي راهكارش مطرح شده است. نمي دانم كساني كه چنين پيشنهادي داده اند، با چه راهكاري مي خواهند چنين نمايند؟ از راه قانوني كه حتما به آن نمي انديشند. آيا براي راههاي ديگر، امكان عملي شدن هست؟ چه كسي هزينه مي كند؟ و اساسا اين راهكارها در شرايط فعلي به نفع مردم ايران تمام مي شود، يا نه؟ اين ها سوالات اساسي است كه طراحان براي آن پاسخي نداده اند. همچنان بايد براي نهادينه شدن دموكراسي در جامعه و باور عمومي به آن تلاش كرد.به عقيده ي من كه راهي جز اين وجود ندارد.
قانعی فرد : کدام نویسنده ایرانی و خارجی را بیشتر دوست دارید ؟ چرا ؟
ابطحی : من بيشتر كتاب هاي تاريخ معاصر مي خوانم. تقريبا همه ي خاطرات را خوانده ام. ولي قلم باستاني پاريزي و مسعود بهنود را خيلي دوست دارم. و فكر مي كنم قلم من نيز تحت تأثير اين شيوه ي نگارش است. راحت مي نويسند و با مخاطب به راحتي ارتباط برقرار مي كنند. در مورد نويسندگان خارجي هم سنتي هستم. پائولو كوئليو را زياد مي خوانم. معنويتي همراه با رئاليست در آن وجود دارد.
-------------------------
برای ارسال نظریات خود به این دو آدرس مرجعه بفرمایید:
سایت : محمد علی ابطحی: www.webneveshteha.com
وبلاگ : عرفان قانعی فرد: hasbohal.blogspot.com