بنام خداوند سبحان و متعال
جنبش متحد ايثارگران ايراني
سخني دردمندانه باغيرتمندان پاسدار و بسيجيان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس:
عزيزان و همسنگران ايام آتش و خون دريادلان هشت سال شهادت و مجاهدت !
شما عزيزان ما را نيک مي شناسيد .از آن هنگام که به تاسي از فرمانده عزيزمان سيد مهدي دوزدوزاني در ستاد مشترک سپاه در محوطه طرح ۵۵ گرد هم آمديم و به اينهمه تناقض در گفتار و کردار کارگزاران و حاکمان نظام اعتراض کرديم از آنزماني که در مسجد سيدالشهداي شهرک شهيد محلاتي باز دوزدوزاني فرياد بر آورد که سپاه پاسداران امروز به کجا مي رود ؟و در کجاي وظيفه سپاه آمده که در خدمت سرمايه گذاري آقايان و آقا زادگان بايد باشد ؟ شما ما را نيک مي شناسيد و حتي به نام هم مي شناسيد ! نام سيد مهدي دوزدوزاني يا همان حاج مهدي کاظمي خودمان را کدام رزمنده اي است که فراموش کرده باشد ؟ آيا رزمنده اي خيبر و شلمچه ديده اي است که دوزدوزاني را نشناسد ؟
عزيزان و فرزندان ايران نجيب !
براي يکبار هم که شده به آنچه که در اين چهار سال بر ما رفته است فکر کرده ايد ؟
مگر ما چه مي گوييم که اينسان مستحق داغ و درفشيم ؟ مگر حاج مهدي چه مي گفت که در کمتر از سه ماه بازداشت و محاکمه شد و غريبانه بدار آويخته شد ! که بقرار مسموع هيچ کس در زندان حشمتيه تاب اجراي حکم اعدام را براي اين جانباز و سردار رشيد وطن را نداشته !
آيا براي يکبار هم که شده از خودتان پرسيده ايد که مگر امروز چه اتفاقي افتاده است که اگر فردي مثل دوزدوزاني از عدالت اجتماعي و تبعيض و ايجاد نظام طبقاتي و رانت خواري در سپاه فرياد بزند و اعتراض کند بايد به جوخه اعدام سپرده شود و حتي حقوق جانبازي وي را نيز قطع کنند و خانواده اش را به شهرستاني دورافتاده بفرستند و تهديدشان کنند که اگر دم برآورند به سرنوشت حاج مهدي مبتلايشان مي کنند آنوقت امثال عليرضا افشار و محمد حجازي و... که نمي دانيم در هشت سال جنگ در زير ترکش کدام کولر گازي بوده اند بر صدر سپاه پاسداران بنشينند و حکم برانند
براي يکبار هم که شده از خودتان سئوال کرده ايد که در تيرماه دو سال پيش مگر ما چه مي گفتيم که آنچنان درستاد مشترک مورد ضرب و شتم حفاظت اطلاعات و ايادي حسين الله کرم قرار گرفته ايم ؟آيا جواب اينکه ما نمي خواهيم مقابل ملت قرار گريم بايد چوب و چماق و ضرب شلاق فانسقه و زنجير باشد ؟
هر کدام ما را يا از سپاه اخراج کردند و يا به زندانمان انداختند ؟
آنروز که هر کدام ما را از خانه هايمان و محل کارمان به بازداشتگاه ۶۶ مي بردند با خود مي گفتيم شما که تک تک ما را مي شناسيد اين جور را تاب نمي آوريد و اعتراض مي کنيد اما صدايي نشنيديم ! آنروز که خبر اعدام ناجوانمردانه دوزدوزاني را شنيديم با خود گفتيم اينبار فرياد بر مي آوريد اما باز صدايي نشنيديم ! آنروز که مجلس ختم دوزدوزاني را در مسجد الشهداي تهران به ضرب باتوم و گاز اشک آور قرارگاه ثارالله بر هم زدند گفتيم اينبار به ميانمان خواهيد آمد اما باز هيچ نشد !
برادران همسنگر يا ما راه را اشتباه مي رويم يا شما !
اما راه ما که تغيير نکرده است ما نه در طلب درجه بوديم و نه در طلب خانه و سرمايه ما نه از سپاه رانت و آژانس هواپيمايي مي خواهيم و نه از اعتبار سپاه براي تثبيت خودمان مي خواهيم استفاده کنيم ما نه از لندکروزهاي سپاه براي آوردن سيگار و ... استفاده مي کنيم و نه از قايقهاي عاشورا براي آوردن تلويزيون و گوشت و ... ما را حتي از حقوق جانبازي و ايثارگري خود هم محروم کرده اند ما را حتي از خانه هايي که پولش را هم از حقوقمان کسر کرده اند بيرون انداخته اند !
ما هنوز هم سپاه را براي آمادگي در مقابل متجاوزان مي خواهيم ما هنوز هم که از سپاه اخراج شده ايم لباس رزم خود را در کنار سجاده هاي نمازمان گذاشته ايم ..پس عزيزان ما عوض نشده ايم !!
عزيزان همسنگر !
اينبار نيز ما در انتظار شماييم:
بيش از يکماه پيش در حاليکه شش تن از برادرانمان عازم مراسم مولودي مولا علي (ع) بودند و به اتهام واهي اهانت به رهبري و ايجاد شبه در محل خدمت بطور غير قانوني و حتي برگزاري دادگاه از سوي دادسراي نظامي تهران از نيروي زميني سپاه (محل خدمتشان)اخراج شده بودند در خيابان بطور وحشيانه اي مورد حمله مسلحانه قرار مي گيرند بطريکه برادر هاشم محمديان و يک عابر موتورسوار بشدت زخمي مي گردند .در اين يورش مسلحانه برادران هاشم محمديان و سيد داوود محرمي بازداشت مي گردند و فرداي آنروز نيز برادران سعيد صادقي و رسول برادران و عادل برزو تيموري و ايمان دانش در حاليکه در مسجد الشهداي اتوبان آهنگ در حال اداي نماز جماعت بودند پس از ضرب و شتم بازداشت مي نمايند
همسنگران پس از گذشت بيش از يک ماه هنوز هاشم محمديان در بيمارستان قمر بني هاشم وزارت اطلاعات بستري است و حتي اجازه ملاقات با خانواده اش را هم ندارد . اگر کمي فکر کنيد و به سالهاي جنگ برگرديد بايد هاشم را بشناسيد ! لشکر حضرت رسول گردان عمار هاشم مسئول دسته شهيد بهشتي بود و اکنون به جرم اينکه در مقابل تماميت خواهي سرداران قطره چکان نيروي زميني ايستاده است بايد هشت گلوله داغ در کف خيابان بر بدنش بنشيند و بازداشت شود !
آن ديگري هم سيد داوود محرمي است مداح گردان مالک که نمي شود کسي دوکوهه را ديده باشد و نواي مناجات و ذکر سيد داوود را نشنيده باشد او هم اکنون در بازداشتگاه لويزان است .
و سعيد صادقي که در بعد از سيد مهدي دوزدوزاني علم جنبش بر دوش او بود را کدام بچه رزمنده اي است که نشناسد ؟ سعيدي که نيمي از بدنش قلابي است و از هر عملياتي زخمي به يادگار برداشته است در آن روزهاي آتش و خون وقتي که مرتضي خانجاني پر کشيد اين سعيد بودکه گردان را از دل آتش و خون بيرون آورد و سپردن گردان به سعيد تسلي بخش پرواز مرتضي در آخرين روزهاي خون و حماسه بود ...
advertisement@gooya.com |
|
بسيجي دلاور و غيرتمند !
همسنگران شما امروز زير بدترين شکنجه ها هستند و آنطور که شنيده ايم سعيد بينايي يک چشمش را زير شکنجه از دست داده است ! به چه جرمي ؟ تنها بخاطراينکه در صبحگاه پادگان مناجات فاش کرده اند با قايقهاي سپاه که روزگاري سفير شهادت بوده اند نواميس ما را خواهران ما و شما را به شيخ نشينهاي شکم پرست مي فروشند . بخاطر اينکه نمي خواستند در ناموس فروشي سرداران زر و زور سپاه شريک باشند !
حال اگر اينبار هم ساکت بنشينيد چه بسا اين عزيزترين برادرانمان را هم به جوخه اعدام بسپارند تا در کنار سيد مهدي دوزدوزاني آرام بگيرند اما بدانيد اگر باز هم ساکت بنشينيد ما باز هم فرياد خواهيم زد باز هم به راه خويش ادامه مي دهيم تا در فرداي ايران در مقابل خود و خداي خود در مقابل ايران و ايراني روسفيد باشيم . حال انتخاب با شماست که يا زينبي شويد و يا يزيدي ....
اين دردنامه هيچ دليلي نداشت الا اينکه بر خود فرض دانستيم با شما به درد دل بنشينيم و عقده هاي فرو خفته مان را با شما که روزگاري همپياله شهادت و آتش و خون بوديم بازگوييم
جنبش متحد ايثارگران ايراني
پانزدهم رمضان المبارک ۱۴۲۵
نهم آبانماه ۱۳۸۳