به فکر جاه و مقام بودن و يا ترس از شکنجه چقدر خطرناک است! گلمراد مرادی
من بارها گفته ام که هيچگاه نخواسته و نمی خواهم در برابر جوانان هم وطنم بطور کلی و جوانان کرد هم مليتم بطور اخص که قلم به دست دارند بايستم و حتا اگر معايبی ديده ام، هرگز قبلا درملاء عام آن معايب را مطرح نکرده ام. زيرا باوردارم اولا، جوانان هرچه هم تحقيق کنند و هراندازه سواد داشته باشند، هنوز هم خام اند و کم تجربه. دوما، اگر ايرادی بر نوشته ای ازآنها داشته ام، درمرحله نخست برای خودشان نوشته و تذکر داده ام مبنی بر اين که بنا به اسناد موجود نوشته شما عيب دارد. من هميشه اعتقاد داشته و دارم که نبايد بسادگی توی ذوق نه فقط آنان زد، بلکه حتا از "جوانان جويای نام و مقام" کمتر انتقاد کرد. زيرا شکی در آن نيست که واقع بينان از ميان آنان، با سبک و سنگين کردن مسئله، خويشتن را تصحيح خواهند کرد و منافع جمع را برمنافع فرد مقدم خواهند شمرد. فقط بايد ميدان به آنها داد و زود دربرابرشان موضع نگرفت. وگرنه آقای قانعی فرد ازميان آنان برمی خيزد و اين ناخوشايند است. درحقيقت اين جبرتاريخ است، دير و زود دارد، اما سوخت وسوز ندارد. حالا اگر جوانانی مانند اين محقق عزيز ما، باز هم برگفته ونوشته خود پافشاری کردند وبرای حفظ موقعيت خويش وتيتر و مقام و به به و چه چه شنيدن و زيستن درسايه ديکتاتوری حداقل سکوت نمی کنند و بر عکس می ايستند و حقوق ملی خودرا زير پا می گذارند و يا ديگر شخصيتهای تاريخی را به قيمت نازلی برای زيستن و مقام ناچيز خود می فروشند.
پس ديگر نبايد در برابر اين چنين اشخاصی، سکوت کرد و جايز نيست گفتار آنان را بحساب جوانی وخامی گذاشت، بلکه مسلم است که چنين افرادی راه خودرا برگزيده اند و بايد آنهارا افشاء کرد و بدون هيچگونه توهين و تهمت به آنها، در سطح وسيعی به مردم شناساند. در هرحال چاره دگری برای انسانهای دمکرات باقی نمی ماند و بايد به مردم گفت: کاری که مأموران خارجی زير نامهای محقق و روزنامه نگار و خاورشناس و غيره نکردند و ياجرأت انجام و تحريف آن را نداشتند، اکنون برخی از خوديها می کنند که باعث تأسف است! درهرصورت ما قضاوت نهائی را به دست آگاهان در ملاء عام و محققان بی طرف می سپريم.
در اينجا من هرگز، مانند برخی از نيروهای افراطی سلطنت طلب و هوادارخمينی که ادعا می کنند، شاه سايه خدا و يا خمينی جانشين امام زمان است، عمل نمی کنم. يعنی نمی گويم که همه سياست مداران مورد تأييد بنده نوعی، بی عيب و نقص و مبرا از هر اشتباهی بوده و هستند. طبيعی است که هر کسی کار کند و فعال باشد اشتباه هم می کند. يک نکته لايق ذکر است که در ميان شخصيتهای نامدار درحدود صد سال گذشته درخاور ميانه، افراد استثنائی، مانند زنده ياد دکتر محمد مصدق و زنده ياد قاضی محمد، بنيانگذار و اولين رهبر حزب دمکرات کردستان ايران يافت می شدند که به پاکی و صداقت، گوشزد عام و خاص بودند و دشمن هرگز نتوانست در صداقت آنها شک کند. جالب است که دولت انگليس اين دو شخصيت نامدار را طبق سند و مدارک درهمان آرشيو وزارت خارجه انگليس، دشمن درجه يک خود می دانست. از اين ها بگذريم من هيچگاه هر سياستمداری را و بويژه اين دو شخصيت را، در تصميمات سياسی، از عيب و نقص مبرا ندانسته ام. بنابراين همه سياستمداران و رهبران قبايل در خاورميانه که پا به عرصه سياست گذاشته اند، حتا بهترين از ميان آنان، حالا مهم نيست چه اصلی برای آنهامقدم تر بوده، مهم آن است که در راه تحقق بخشيدن به حقوق ملت خود و به سبک خويش و در حد درک خويش، تا حدودی در مسير مثبت و به سود ملت خود گام برداشته اند. بنابراين اينها هم بدون شک مرتکب اشتباه شده اند و احتمالا بنا برهمين دردی که اکنون گريبان گير بسياری ازمردم عادی، محققان و سياستمداران نيز هست، بدين صورت احتمالا بين سياست مدارانی در گذشته هم بوده اند که حتا همرزم و يار با وفای خود را در محفلی ناخود آگاه خراب کرده که هيچگاه چنين قصدی هم ازاول نداشته اند. اين عادت می توان گفت بد در فرهنگ ما عجين شده. پس امروزه ناديده گرفتن نکات مهم و برجسته کردن نکات غير ضروری و دشمن شاد کن و حتا تحريف شده، بی انصافانه و نا عادلانه است. احتمالا آقای قانعی فرد، بگويد که کارش تحقيق است. درست پس بايد هردو جانب قضيه را بگويد نه فقط يک طرف قضيه، يعنی رژيمهای ارتجاعی از نوع جمهوری اسلامی شادکن را. می گويند اگر واقعا می خواهی شخصيت يک فرد سر شناس را بسنجی، نخست بايد نظرات دشمنان آن شخص را بررسی کنيد. اين واقعيتی است که مأموران انگليسی وآمريکائی بنا به نوشته های خود که برخی از آنهارا من درکتابم به آلمانی، زيرنام، يک سال حکومت خودمختار درکردستان، "جمهوری مهاباد (۱۹۴۶-۱۹۴۷)" بارجوع به منابع پابليک رکورد آفيس، وزارت امور خارجه انگليس، مورد استناد اين جوان منتقد ملا مصطفا بارزانی، آورده ام و تکرارش ديگر هيچ لزومی ندارد. اگر واقعا مأموران سيا و اينتلجنس سرويس اين مدارک ارائه شده توسط آقای قانعی فرد را مهم می دانستند، آنها را در زمان حيات ملا مصطفا بارزانی که درشوروی سابق پناهنده بود و ما در آغاز جنگ سرد قرار داشتيم، چندين بار به ديد جهانيان می رساندند. امروزه زنده ياد ملا مصطفا بارزانی درميان ما نيست که ازخودش دفاع کند وبگويد درچه رابطه ای، اگر چنين جمله ای گفته باشد، بوده است. پس اگر ما به شرف انسانی پای بند هستيم، بايد همه جوانب کاررا دقيق بسنجيم، بعدقضاوت کنيم. در هر صورت، انسان به عنوان محقق بايد درکنار نکات منفی يک شخصيت، نکات مثبت اورا نيز بيان کند. فقط مغرضان و دشمنان اند که يک جانبه برخورد می کنند و صفات مثبت يا منفی يک شخصيت را بسود خود برجسته می نمايند. يعنی آن چه که برای خودشان زيانی ندارد، بر آن تأکيد می ورزند. اگر يک محقق چنين کار يک طرفه ای بکند، ارزش معنوی خود و کارش را پائين می آورد. پس اگر محققی معذور نباشد ومقام ومنزلت برايش نقش اول رانداشته باشند، هرگزحاضر نخواهد شد تحريف واقعيت بکند و بهر قيمتی بزيد! چون بهر قيمتی و بهر نحوی زيستن شايسته انسان نيست.
من متأسفم که بايد به اين جوان جويای نام بگويم، اين نکته باعث تأسف و حتا شرم آور است، تاريخ را تحريف کردن. اما چاره چيست، وقتی انسان در معذورات گير می کند و راهی جز آن برای زيستن ندارد، نمی توان از او خورده گرفت. آرزو داشتم عمرم کفاف می کرد و می ديدم که بعد از جمهوری اسلامی اگر دمکرات ترين سيستم در ايران پياده شود، جای آقای قانعی فرد کجا است! از همين حالا بنده می توانم تصور کنم که او همانند دکتر سروش، تئوريسين سابق حمهوری اسلامی، جايش نيز در يکی از دانشگاههای آمريکا يا انگليس خواهد بود. اگر من مردم و ديگر در اين جهان نبودم و اين حدس و گمان به يقين پيوست، از جوانان غيور و واقع بين انتظار دارم يک احسن بگويند و اگر برعکسش بود يک لعنت نثار من بکنند. آقای قانعی فرد می گويد: "ريوايهتێک ههيه له لهندهن دهڵێت ئينگليزهکان بارزانييان ههڵ فڕاند که بێته ئێران لهسهر ئهوهی که کۆماری مهاباد بڕوخێت." (روايتی در لندن هست که گويند: انگليسی ها بارزانی را تشويق کردند که به ايران بيايد و جمهوری مهاباد را بر اندازد.) اين ديگر می تواند يک توهين باشد. اما از طرفی شايد هم درست است! زيرا انگليسيها با بمب باران مناطق بارزان و قتل عام پيشمرگان و خانواده هايشان، بارزانی را مجبور کرد که به کردستان ايران پناه ببرند. احتمالا به زعم اين جوان جويای نام بايد اين را نيز تشويق انگليسيها دانست!! در جای ديگر نقل قولی آورده است که قاضی محمد پرچم کردستان را به ملامصطفا بارزانی نداده است! اين ديگر نه کمی بلکه زياد بی شرمی می خواهد که جلسات دادگاه نظامی شاه و گزارشات يک سروان خبرنگار مجله ارتش را در روز روشن ناديده گرفت و نفی کرد و انگشت بر روی روايتی ازيک مأمور انگليسی و غيره گذاشت! من متأسفم که بگويم، نکاتی که قانعی فرد دراين چند جمله مقاله بکار گرفته است، عامدانه يک نوع دشمن تراشی و تفرقه اندازی بين کردهای ايران و عراق است و من اين شيوه برخورد را شديدا محکوم می کنم و به اين جوان توصيه می نمايم، بيش از اين خودش را به خاطر جمهوری اسلامی که چيزی به پايان عمر ننگينش نمانده است، خراب نکند. متأسفانه آقای قانعی فرد با اين کارش نا خودآگاه چه بخواهد وچه نخواهد به مأموران دشمنان خلق کرد کمک می رساند. من يک زمانی ايشان را مانند فرزند خود می دانستم، اما اکنون خوش حالم که چنين فرزندی ندارم.
هايدلبرگ، آلمان فدرال
دکتر گلمراد مرادی
g-moradi@t-online.de