آقای مهاجرانی؛ ميرحسين موسوی با داشتن دوستانی مثل شما احتياج به دشمن ندارد، سيمين شريفی
آقای مهاجرانی را سالهاست از طريق نوشته ها و عملکردشان در دولت اصلاحات قبل و بعد از آن احتمالا بيشتر افراد ميشناسند. ايشان چند سال است که در انگلستان اقامت دارند، درگير سمت و شغل دولتی نيستند و همچنان اصلاح طلب باقی مانده اند.
من بارها در سخنرانيهای ايشان حضور داشته و يا از طريق تلويزيون های خارجی نظرات ايشان را شنيده ام. آقای مهاجرانی عقيده دارند که بهترين نوع حکومت برای ايران، جمهوری اسلامی است و شرايط اسفناک حاکم بر ايران را اجرا نشدن صحيح قانون اساسی و يا اصلاحاتی در قانون اساسی ميدانند. به اصل ولايت فقيه اعتقاد دارند و اصلاحاتی در اين زمينه نظر ايشان را تامين خواهد کرد.
اينکه ايشان چگونه فکر ميکنند و در چه بخشی از طيف فکری جنبش سبز قرار دارند مسئله مورد نظر من نيست. هر کسی حق دارد طرفدار يک جريان فکری ، سياسی ، مذهبی و يا اجتماعی باشد و نظرش محترم است.
هفته گذشته در جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخی که پيرامون جنبش سبز در لندن بر گزار شد ايشان ضمن سخنرانی با طبقه بندی حاميان جنبش سبز به سه گروه، بخشی را سبزهای سرخ ناميده و اعتقاد داشتند اين گروه همکلام و يا طرفدار آمريکا هستند . بياد دارم اين شيوه برخورد اعضاء حزب توده و عناصر حزب الله بود به محض اينکه کسی بر خلاف عقيده آنها نظری اظهار ميداشت او را به طرفداری از آمريکا متهم ميکردند.
در قسمتی دگر از سخنرانی ايشان در جواب يکی از شرکت کننده ها که سؤال کرد چرا فقط کشتارهای سال گذشته محکوم ميشود، پس کشتارهای دهه ۶۰ و بخصوص تابستان ۶۷ چی؟ کشتار کردها چی؟ چرا آنرا محکوم نميکنند؟ آقای موسوی در آنوقت نخست وزير بودند چرا اعتراضی به کشتارها نکردند؟
و ايشان در پاسخ به اين سؤال شرح مفصلی راجع به عملکرد غلط سازمان مجاهدين، همدستی اين سازمان با صدام و حمله آنها به خاک ايران دادند و کشتار کردها را هم با دلايل ديگری از همين قبيل توجيه کردند که باعث ايجاد جو تشنج در اين جلسه شد. وقتی اين سؤال کننده گفت توجيه نکنيد. آقای مهاجرانی گفتند توجيه ميکنم ، البته که توجيه ميکنم.
دفاع از اينکه گروهی آقای موسوی را بخاطر سکوت در مقابل اعدامهای دهه شصت زير سؤال ميبرند شايد قابل توجبه تر بود اگر گفته ميشد ايشان درگير اداره جنگی بودند که به ايران به هر دليلی تحميل شده و طی هشت سال نزديک به يک ميليون کشته و معلول روی دست ملت گذاشت و يا شايد وی در آن زمان در جايگاهی نبود که بتواند در مقابل آقای خمينی قد علم کند. و يا شايد ايشان در حال حاضر مانند آقای تاج زاده اين احساس ندامت را داشته باشند که چرا اينکار را نکرده است. بهر حال آقای موسوی چندی بعد از اعدامها از سمت خود استعفا داد ، بهترين کسی که در اين زمينه ميتواند اظهار نظر کند خود آقای موسوی است و با روشن بينی و درايتی که در طی سال گذشته از خود نشان داده اند فکر ميکنم آماده باشند که در آبنده نسبت به کشتارهای دهه شصت و عکس العملشان توضيح دهند. ولی توجيه کردن کشتار ۶۷ بوسيله آفای مهاجرانی بخاطر عملکردهای غلط مجاهدين، اگر خود يک عمل جنايتکارانه نباشد، کتمان واقعيتهای خشن و دردناکی است که در سی سال گذشته بر ملت ابران رفته است و اين عملی ناشايست، بدور از انصاف و عدالت است.
در پاسخ به موجه جلوه دادن قتل عام در زندانهای جمهوری اسلامی در تابستان ۶۷ در جواب آقای مهاجرانی بايد گفت:
بله من هم عملکرد سازمان مجاهدين را غلط، غير قابل قبول و دفاع ميدانم ولی بر طبق کدام قانون بين المللی و يا انسانی کسی را که در زندان است بجرم اينکه سازمانش در خارج از زندان با دولت ميجنگد ميکشند؟ آيا دختران ۱۳ ساله ای که بجرم فروش يک روزنامه مجاهد دستگبر کردند و در زندان نگه داشتند تا بعد از شانزده سالگی پس از تجاوز اعدام شوند باز هم با سياست غلط مجاهدين قابل توجيه است؟ دختر ۱۶ ساله يکی از استادان سابق دانشکده بازرگانی (علامه طباطبايی) را در منزلش صبح دستگير کردند. دو روز بعد جنازه اش را پس از گرفتن پول گلوله تحويل دادند. تنها جرمش داشتن يک روزنامه مجاهد در مدرسه بود. آيا اين دختر را در عرض دو روز محاکمه عادلانه و قابل توجيه که شما خيلی از آن دم زديد بايد کشت؟
چندی پيش آقای طنز نويسی که حتی استعداد طنزنويسی اش هم تعريفی ندارد (حداقل من طنزهای ايشان را خنده دار و يا گريه دار نيافتم) در پاسخ به همين سؤال دستش را بهتر از شما رو کرده يود و گفته بود "آن سالها فقط تعدادی کمونيست و مجاهد کشتند."
آقای مهاجرانی فکر ميکنم آقای موسوی با داشتن دوستانی مثل شماها احتياج به دشمن ندارد.
هر کسی که دستگير و زندانی ميشود حتی اگر که قتل کرده باشد بايد وکيل قانونی داشته و در دادگاه واقعی محاکمه شود. شما چطور دادگاههای ۵ دقيقه ای تابستان ۶۷ را ميتوانيد تاييد و توجيه کنيد! ارزش جان يک انسان از نظر شما همين قدر است؟
گيرم که مجاهدين چون مسلحانه مبارزه ميکردند و بخشی از کُردها چون با درک شما جدايی طلب بودند مستحق اعدام بودند. مگر از سازمانهای سياسی ديگر چون فداييان خلق اکثريت، راه کارگر و حزب توده و ساير گروههای غير مسلح کم کشتند؟ حتما اينها هم چون کمونيست بودند حقشان بود.
مگر زندانيانی که حتی بر اساس قوانين قرون وسطايی خودشان در زندان حکم برايت داشتند و يا دوره محکوميتشان تمام شده بود نکشتند؟
آقای مهاجرانی شما فکر ميکنيد با کتمان و يا توجيه کردن واقعيت ها، گذشته ها فراموش ميشوند. شما فکر ميکنيد جمهوری اسلامی فقظ از پارسال که صابونش به تن شماها خورده آدم ميکشد؟
آقای موسوی سال گذشته که در مناظره انتخاباتی شرکت کرد حتی خود را اصلاح طلب نميدانست و گفت اساس نظرات من بين اصولگرايی و اصلاح طلبی است. در اولين بيانيه موضعش "جمهوری اسلامی نه يک کلمه زياد و يا کم" بود، اکنون پس از گذشت يک سال ۳۶۰ درجه مواضعش با تعجب و تحسين همگان تغيير کرده است. هر بيانيه ايشان از قبلی بهتر و مترقی تر است . آخرين بيانيه وی با در نظر گرفتن محدوديتهای شرايط سخت داخل کشور، تولد منشور يک جامعه مدنی و کثرت گرا است.
شما از نقطه نظر آزاديخواهی به اندازه ای که آقای موسوی طی يکسال با درک عينيت ها و واقعيتهای جامعه و خواسته های مردم تغيير و پيشرفت کرده است ظرف ۱۵ سال پيشرفت نکرده ايد.
بزرگترين ويژگی جنبش سبز فراگير بودن، صلح آميز بودن و انحصاری نبودن آن است. لطفأ اين جنبش را مانند انقلاب ۵۷ از محتوا خالی نکنيد. با اين موضع گيريها به عظمت جنبش سبز که کثرت گرايی يکی از مشخصه های اصلی آن است لطمه نزنيد. موسوی بارها تاکيد کرده است که انحصار طلبی و کوته بينی تنها برازنده جناح حاکم است. غنای جنبش سبز به واقعگرايی و پذيرش ساير انديشه هاست . آقای موسوی در آخرين بيانيه اش بدرستی گفته است بخشی از مردمی که در صف های رای گيری بودند ميگفتند داريم بين بد و بدتر انتخاب ميکنيم! به اين واقع بينی و صراحت بايد آفرين گفت با اظهار اين واقعيت نه تنها چيزی از ارزش آقای موسوی در بين طرفدارانش و مخالفينش کم نشد، بلکه احترام بيشتری گرفت.
عده زيادی از طرفداران جنبش سبز با اصلی بنام ولايت فقيه مخالفند، شما نميتوانيد آنها را وابسته به آمريکا بدانيد. شما به حکومت اسلامی و اصل ولايت فقيه معتقد هستيد. هيپکس به اين علت شما را وابسته به جايی نميداند.
شما در مورد يک حکومت ملی و يا جمهوری سکولار، مقدار زيادی آمار سر هم کرده و نتيجه گرفتيد که اکثريت مردم ايران مسلمانند پس بايد نوع حکومت جمهوری اسلامی باشد.
آيا در کشورهايی که بيشتر جمعيت آنها مسيحی است حکومت آنها جمهوری مسيحی است و قوانين آنها نشات گرفته از احکام مسيحيت است؟ يا اگر در مملکتی اکثريت مردم زن باشند جمهوری زنان اعلام ميکنند؟
حاميان جنبش سبز بايد از آقای موسوی بخواهند که اعلام کنند اين چنين اظهار نظرها و انديشه ها جايی در جنبش سبز ندارند . جنبش سبز در يک سال گذشته راه دراز و دردناکی را طی کرده است. بهترين جوانهای اين آب و خاک در خاک غلتيده و يا در سياه چالها اسيرند. واقعيتهای زيادی ذهنيتها را عوض کرده است و بزرگترين واقعيت آن است که جنبش سبز که عمری به درازای تاريخ مشروطيت دارد چون سيلی خروشان گاه تند و گاه آهسته به پيش ميرود و ما هر روز شگفت زده شاهد تغييرات و پيشرفتهای ذهنی بيشتر از سوی رهبران آن هستيم. کسانی که نتوانند ذهنيت خود را با ماهيت يک جنبش کثرت گرا، با خواسته های مدنی تغيير دهند از همراهی جنبش دير يا زود باز خواهند ماند.