شنبه 26 دی 1383

آقای شاهروی! مرتضوی رئیس واقعی قوه قضائیه است، سید ابراهیم نبوی


شما انسان خردمندی هستید، خوب می دانید که مجاز نیست حکومت را با شکنجه و فشار و زندان حفظ کنند، اگر هم خواستند این کار را بکنند باید تکلیف آدم روشن باشد، بپذیرد که کلب آستان ولایت است و به قول یکی از بسیجیان سابق اگر آقا بگوید برف سیاه است پس حتما سیاه است. آیا شما هم همین اعتقاد را دارید؟ یا اینکه اگر یقین کردید که مرتضوی شکنجه داده است و تخلف کرده است شهامت دارید که برای حفظ آبروی شخص خودتان او را برکنار کنید؟
حالا مرتضوی شبیه مجرمی در حال فرار است که شناسایی شده است و مجبور است برای نجات خودش روز به روز قربانیان بیشتری بگیرد. مطمئنم که خودش شبها رویای مرتضوی نبودن را می بیند، اما با مرتضوی بودن چه کند؟

جناب آقای هاشمی شاهرودی
در خبرها خوانده شد که شما با نویسندگان اینترنتی که توسط دادستان تهران دستگیر و شکنجه شده اند و به اقرار علیه خویش وادار شده اند ملاقات کردید و علاوه بر این که دستور پیگیری ادعای آنان را دادید، پرونده را از قاضی مرتضوی گرفتید و آنرا به شعبه ای دیگر ارجاع کردید و مهم تر از همه این که به آنان گفتید که در صورت احضار مجدد بگویند که رئیس قوه قضائیه گفته است که نروند و موافقت کردید که جناب ابطحی این نظر شما و آنچه در جلسه با وبلاگ نویسان گذشت منتشر کنند.

این غریب واقعه ای است که دل آنانکه تشنه عدالت اند شاد می کند و نام شما را تا زمانی که به این گفته تان وفا کنید به نیکی بر زبان ها می راند. معنای این سخن آن است که رئیس قوه قضائیه ملجاء مظلومان شده است و گفته است که ستمی را دادرسی خواهد کرد.
واقع این است ابتدا که این خبر را خواندم باورم نمی شد، نه آنکه در ذهن خویش شما را بر مسند ظالم نشانده باشم، که این غریب واقعه و عجیب حادثه چنان در این سالها به تکرار نیامده بود که دادخواهی و دادرسی می رفت که به افسانه ای کهن بدل شود و به فراموشی دچار آید و بگویم و تاکید کنم که اگر به قول تان وفا نکنید چنین خواهد شد.
بسیارتر از بسیار کسان بر من خرده خواهند گرفت که دههد و صدها قربانی تمام این سالها که شما بر مسند ریاست عدلیه ام القرای شیعه نشسته بودید ندیدم و به این یک کرشمه ای که در کردار دو روز قبل تان به رفتار آمد، تمام آن جفا را فراموش کردم و به احترام خطابتان کردم. چنین نیست، که نه تنها حکایت آنها دهها تن و صدها تن را می دانم که تمام لحظه های شرم آورترین شیوه های بازجویی را خودم بشخصه احساس کرده ام. احساسی که تا پایان عمر از تکرار آن واهمه دارم. سخن کوتاه که حرف از خود گفتن نمی خواهم و در حال حاضر من درجای امن نشسته ام و دوستانم و دلسوزان فرهنگ و اندیشه این مرز و بوم شب از واهمه اقرار به عنف بی قرارند و چشمشان از وحشت چشم بند و بازجویی تاب خواب ندارد.

آقای هاشمی شاهرودی!
حکایت عدلیه جمهوری اسلامی حکایت غریبی است. شاید روزی که پذیرفتید روی آن صندلی بنشینید و بپذیرید که مسوول این دنیا و آن دنیای هرآنچه قاضیان و دادرسان و بازجویان زیردست تان می کنند باشید، گمان نمی بردید که چه بار سنگینی بر شانه تان نهاده شده است. سوگمندانه بایدتان گفت که نشستگان بر سریر قدرت عدلیه جمهوری اسلامی کارنامه ای درخشان ندارند، کارنامه شان سیاهی در سیاهی است. نام هایی چون خلخالی و لاجوردی و یزدی جز با ننگ و نفرین بر زبان نمی روند. گفته خواهد شد که شما نیز یکی هستید چون همان ها، و این پربیراه نخواهد بود اگر نخواهند شخصیت واقعی شما را در نظر بگیرند و نخواهند امید داشته باشند که برای احترام به شخصیت خودتان ممکن است کاری دیگر کنید، کاری جز کارهایی که تا امروز رخ داده است.
شایسته است صاحب این قلم بی آنکه از گفته خویش شادمان باشد بگوید که مردان حکومت جمهوری اسلامی را نه به واسطه گفته های دیگران که چشم در چشم و رودررو می شناسد و شناسنامه رجال و نسوان درجه اول حکومت را صفحه به صفحه و ستون به ستون خوانده است. و اگر سخنی می گوید از سر آشنایی و شناخت است، نه لاف در غریبی می زند و نه گزاف مخالفت بر زبان می راند. به همین دلیل است که می توانم بگویم شما را می شناسم، و از این روست که شما را خطاب چنین نامه ای می کنم.

آقای شاهرودی!
می دانم که شما نوکر بی جیره و مواجب یا با جیره و مواجب رهبری حکومت نیستید و برای حفظ حکومت هرکاری نمی کنید. می دانم که به گمان خودتان آمدید که اصلاح کنید و در مدتی هم که بر سر کار بودید تا جایی که در توان تان بود اصلاح کردید. این توان شما بود و این سرگذشت تلخ عدلیه جمهوری اسلامی، از این به بعد چه می خواهید بکنید؟ در پندار مصلحانه شما تردیدی روا نمی دارم، اما می پرسم که آیا این پندار کافی است؟ زمانی که کردار و رفتار بازجویان و قاضیان شما چنان است که شهره آفاق شده است، پندار شما چه مشکلی را حل می کند؟ باور کنید که نام قوه قضائیه ایران جز به معنای ظلم و جور نمی رود.
شما در این سالها که بر مسند ریاست قوه قضائیه نشستید، قانون شهروندی را نوشتید، درحالی که همزمان با کار شما و در همان ساختمان میدان ارک بازجوی کمیته اماکن و مسوول آن، سیامک پورزند شهروند بی دفاع هفتاد و چند ساله کشور را ماهها بی آنکه کسی محل نگهداری اش را بداند بازجویی کردند و در عرض یک سال پیرمرد را به جسدی تبدیل کردند که وقتی آزاد شد فقط نگاه می کرد و نفس می کشید، آن هم به جرم اینکه همسرش بانویی حقوقدان بود که سالها از حق شهروندان این مرز و بوم دفاع کرده بود و دهها کتاب در این مورد نوشته بود. شما دستور دادید که حکم سنگسار زنان و اعدام افراد زیر هجده سال را اجرا نکنند، تا آبروی سیستم قضائی و خودتان و دین تان را حفظ کنید، در حالی که در همان حال افرادی به جرائمی ساده بدترین مجازات را کیفر شدند، دختر زیر هجده سال را هم پس از آنکه قاضی به او تجاوز کرد، اعدام کردند و آب هم از آب تکان نخورد. قاضی فلان شهرستان چنان بر حکم اعدام هاشم آقاجری به اتهام اندیشیدن اصرار کرد که تمام جهان به نفع این اندیشمند رای داد و آبروی نظام چنان رفت که در تمام جهان به ظلم علیه اندیشه شهره شد، تازه پس از این بی آبرویی این مرتد زندیق را با وثیقه ملکی آزاد کردند و اکنون این ملحد هفته ای چند بار سخنرانی می کند. همان که به خاطر اندیشیدن و گفتن اعدامش را می خواستند. اما تلخی و سوگ این است که شما حتی جرات ندارید اعلام کنید که سنگسار ممنوع شده است، از کارمندان تان می ترسید؟ شما پافشاری کردید تا زندان انفرادی را متوقف کنند، اما در همان زمان قاضی مرتضوی نه تنها نویسندگان جوان کشور را به انفرادی انداخت و تندترین بازجویی را از آنان کرد بلکه آقای علیزاده، نابغه روستازاده ای که از روستاهای اطراف فریمان برای اداره عدلیه تهران آمده است، اعلام کرد معنی انفرادی این نیست که یک نفر را در یک سلول نگه دارند. اگر این معنی انفرادی نیست، پس معنی انفرادی چیست؟ شما نمی توانید نوجوانی زیر هجده سال را اعدام کنید و بعد اعلام کنید از نظر نظام قضائی جمهوری اسلامی همه مردم بالاتر از هجده سال سن دارند. زندان انفرادی همان است که اکنون می شود، شکنجه همان کاری است که با امید معماریان و روزبه امیرابراهیمی و دیگران کرده اند و شما رئیس قوه قضائیه ای هستید که این اعمال در دورانی که روی صندلی ریاست قوه نشسته بودید انجام شد. متاسفانه آقای مرتضوی و علیزاده به همان تئوری قدیمی دیکتاتورها معتقدند که مردم باید حرف ما را حقیقت بدانند، اما همانطور که قبلا در زمانی که در ایران بودم نوشتم مشکل جدی جمهوری اسلامی این است که ضریب هوشی کارگزاران و رهبران این حکومت و روسایی نظیر علیزاده از ضریب هوشی متوسط مردم ایران پائین تر است. متاسفانه به یمن نظرات مقام رهبری این گروه همیشه اکثریت دارند، انگار دستگاه ببویابی(babooyab) در اختیار رهبران کشور است که از آن برای گزینش مدیران کشور استفاده می کنند.

آقای شاهروی!
در نعت شما به کفایت گفتم، پس بگذارید ذکر مناقب دادستان تان را هم بکنم. اولین چیزی که می خواهم به آن توجه کنید این است که رئیس واقعی قوه قضائیه شخص قاضی مرتضوی است و هر روز که می گذرد رویه قضائی جمهوری اسلامی به جای اینکه از شیوه و نظر شما ناشی شود از رفتار او تبعیت می کند، روز به روز موجوداتی شبیه مرتضوی در قوه قضائیه افزایش می یابد. اگر جستجو و تحقیق کنید در می یابید که در هر ماه اگر صدبار نام قوه قضائیه بیاید نود بار اسم مرتضوی تکرار می شود و نام شما در هر ماه یکی دو بار هم به تواتر نمی آید. در حقیقت داستان قوه قضائیه یک قهرمان اصلی دارد که نامش سعید مرتضوی است و یک شخصیت حاشیه ای به نام هاشمی شاهرودی که هر چند صفحه ای یک بار سروکله اش در داستان پیدا می شود. در داستان قوه قضائیه چنین گفته می شود: یک همه کاره که قدرتش را از دفتر رهبری می گیرد به نام سعید مرتضوی که هرکاری دلش می خواهد می کند و یک موجود ساده لوح به نام علیزاده هم هفته ای یک بار مرتضوی را تائید می کند و همه این کارها به نام یک آقایی که می گوید در حال اصلاح قوه قضائیه است، تمام می شود. آیا شما آمادگی این را دارید که در خلوت خویش و نزد ملت و خداوند مسوول کارهایی که مرتضوی می کند قلمداد شوید؟ آیا می توانید بپذیرید که نماینده زیر دست شما زهرا کاظمی را کشته باشد و نماینده شما از متهم بازجویی جنسی کند و نماینده شما متهم را کتک بزند و او را به عمل جنسی تهدید کند؟ آیا شما پاسخگوی رفتار مرتضوی و بازجویانش هستید؟ اگر نیستید چرا حیثیت خود را اینگونه حراج موجودی قدرت طلب می کنید که حتی انگیزه اش رفتن به بهشت هم نیست که لااقل بگویند برای اعتقادش زندان می کند و آدم می کشد؟ می دانم که هم شما و هم رئیس جمهور سه بار تا به حال تا پای استعفا و کناره گیری هم رفته اید و خواستار برکناری مرتضوی شدید، اما رهبری جواب داد که: یک قاضی خوب داریم، شما همین یکی را هم می خواهید از سرکار بردارید.

آقای شاهرودی!
شما می دانید این هفت نفری که دو روز قبل نزد شما آمدند و از شکنجه و اقرار به عنف نزد شما شکایت کردند، نمی توانند دروغ گفته باشند. عقل هیچ کسی نمی پذیرد که زندانی از زندان آزاد شود و رسما و جلوی دوربین اعلام کند مورد فشار نبوده و در زندان بسیار خوش گذرانده و از بازجویش تشکر کند و سه روز بعد با پذیرش همه درسرها اعلام کند که تحت فشار و شکنجه اقرار کرده است. اصلا بگذارید با هم کمی صمیمی باشیم، می دانم که شما هم گاهی از این حرفها می زنید، کدام خری ممکن است بعد از دو ماه زندان و کم کردن پانزده کیلو وزن از بازجویش تشکر کند؟ هفت نفر انسان عاقل و بالغ و بافرهنگ در حضور شخص شما اعلام کرده اند که قاضی دستگاه قضائی شما آنان را شکنجه داده است و انعکاس این واقعه نشان می دهد که شما این را باور کردید، اگر باور نکرده بودید و ذره ای از آنچه از آن جلسه منعکس شده است برخلاف نظر شما بود تا به حال دوهزار بار سخنگوی قوه قضائیه آن را تکذیب کرده بود. پس با این شرایط حالا دیگر شما مسوول دانسته های خودتان هستید، هم مسوول دانسته های تان هستید و هم مسوول جان و آزادی کسانی که به شما شکایت آوردند و هم مسوول جان و آزادی آقای ابطحی که این ماجرا را با توافق شما منعکس کرده است. حالا دیگر آبروی قوه قضائیه مهم نیست، آقای مرتضوی چیزی به عنوان آبرو برای قوه قضائیه باقی نگذاشته است، مساله آبروی شخص شماست. و شما هیچ راهی جز برکناری قاضی متخلف ندارید.
پرونده خلافکاری های مرتضوی در دادگاه انتظامی قضات موجود است، می خواهید در نامه دیگری شماره کلاسه و جزئیات پرونده را هم برایتان بنویسم، از داستان سوء استفاده جنسی اش از یک متهم قبل از اینکه به تهران بیاید و رفتارهای خلاف قانون وی در توقیف روزنامه ها در اردیبهشت سال 1379 و خلاف او در مورد پرونده نشریه دانستنیها و خانم فرانه بهزادی و خلاف او در برخورد با شخص آقای شمس الواعظین و خلاف او در ماجرای منجر به قتل در پرونده خانم زهرا کاظمی و خلاف های دیگر او همه و همه معلوم است، بگوئید تا پرونده اش را بیاورند و قاضی بی طرفی را مامور کنید تا به ماجرا رسیدگی کند. اگر هم تا قبل از این می خواهید جزئیات خلاف های ایشان را بدانید با آقای سیف زاده وکیل دادگستری تماس بگیرید تا همه چیز بریتان روشن شود.

آقای شاهرودی!
همه اینها که گفتم یک سوی داستان است، اما این داستان یک سوی خطرناک دیگر هم دارد و آن تفاوت مرتضوی با لاجوردی و خلخالی است. اگر آن دو نفر آدم می کشتند بخاطر اعتقاداتشان بود، اعتقاداتی که به نظر من خطرناک است و نمونه های مشابه اش در همه جای دنیا بزرگترین دلیل برای کشتار سیاسی بوده است، اما مرتضوی بخاطر خدا زندان نمی کند و شکنجه نمی دهد، او بخاطر اینکه به ولایت عشق می ورزد نیست که مردم را زندانی می کند، او آبرویش را فدای رهبر نمی کند که اسلام حفظ شود، او برای حفظ نظام هم فداکاری نمی کند، او با دو انگیزه اصلی برسرکار مانده است و هرروز بیشتر از پیش ظلم می کند، نخست اینکه اگر مرتضوی برکنار شود دادگاه انتظامی قضات بلافاصله او را بخاطر تخلفاتش به زندان خواهد فرستاد، بنابراین او مجبور است برای ماندن هر روز بیشتر و بیشتر خلاف کند. این موضوع را اداره کنندگان فکری مرتضوی یعنی حلقه کیهان که در حقیقت معاونت سیاسی واقعی قوه قضائیه است خوب می دانند، آقای حسن شایانفر و حسین شریعتمداری خوب می دانند که چگونه می توانند از یک قاضی متخلف که پرونده سوء استفاده جنسی و تخلفات متعدد قضائی دارد استفاده کرد. آنان خوب می دانند که چطور با اداره چنین آدمی می توانند هم مخالفان سیاسی شان را حذف کنند و هم نقش شان را در قدرت افزونی ببخشند، من معتقدم شایانفر و شریعتمداری موجودات فاسدی نیستند، آنها برای اعتقاداتشان تئوری شکنجه و جنایت و ظلم را می سازند، مطمئنم که در تمام پرونده شایانفر یک مورد هم خلاف اخلاقی و مالی وجود ندارد، ولی او خوب می داند از مرتضوی چگونه باید استفاده کند.
اما دومین انگیزه مرتضوی حمایت های دائمی شخص رهبری و بیت ایشان و آقای حجازی از مرتضوی است. آقای خامنه ای احساس بی کسی می کند و به همین دلیل هر مخلص و چاکری را برای حفظ نظام حمایت می کند. مرتضوی یک بار خواست از دام تخلفاتش که تا وقتی زنده است پرونده ای باز است و هر لحظه می تواند او را به زندان بیاندازد، فرار کند. او خواست برای ادامه تحصیل نخست به کانادا و سپس به فرانسه برود و کم کم کاری کند که همه چیز عادی شود، اما مخالفان بی شمار جمهوری اسلامی نگذاشتند که چنین اتفاقی بیفتد و ای کاش این کار را نکرده بودند، کاش مرتضوی حالا در پاریس بود و درس می خواند و چنین کثافت کاری هایی را نمی کرد و شاید اگر چنین ام الفسادی در دستگاه قضائی نمی بود، اصلاحات شما و آقای خاتمی هم کمی موثر واقع شده بود. اما مساله این است که او نرفت و ماند و روز به روز بیشتر غرق شد. حالا مرتضوی شبیه مجرمی در حال فرار است که شناسایی شده است و مجبور است برای نجات خودش روز به روز قربانیان بیشتری بگیرد. مطمئنم که خودش شبها رویای مرتضوی نبودن را می بیند، اما با مرتضوی بودن چه کند؟ همسر آقای مرتضوی که پزشک عمومی است شاغل در درمانگاه بهزیستی سعادت آباد بارها برای همکارانش تعریف کرده است که از طرف بیت رهبری خانه مصادره ای را به سه و نیم میلیون تومان به او فروخته اند یا فلان قطعه زمین را از طرف دفتر رهبری به یک میلیون تومان به او فروخته اند، او در حال آپارتمان سازی در اطراف پل مدیریت است و با یکی دو تن از خویشان همسرش دارد مزد این خدمات الهی اش را تبدیل به پول می کند. این آقای محترم قاضی بی طرف دستگاه شماست. لابد برای شما کار سختی نیست که تلفن بزنید و از همسر ایشان بخواهید این نکات را که برای همکارانش بارها واگو کرده است برای شما هم بگوید. آیا شما حاضرید از قاضی ای که با چنین انگیزه مالی و برای گریز از رسیدگی به تخلفات بی شمارش دائما تلاش می کند تا قدرتش را حفظ کند دفاع کنید؟ ممکن است به عنایات خاصه رهبری به این موجود غیرمحترم شک کنید، اما پیشنهاد می کنم شک روا ندارید، از این خاصه خرجی ها فراوان است، یک قلم برای نوشتن یک مقاله علیه خاتمی جناب آقای حجازی یک ساختمان صدمیلیون تومانی را در کوچه بیست و یکم گیشا بی حرف پیش به آقای فلانی که از ادبا و شاعران اهل بیت است اهدا کرد.

آقای شاهرودی!
شما انسان خردمندی هستید، خوب می دانید که مجاز نیست حکومت را با شکنجه و فشار و زندان حفظ کنند، اگر هم خواستند این کار را بکنند باید تکلیف آدم روشن باشد، بپذیرد که کلب آستان ولایت است و به قول یکی از بسیجیان سابق اگر آقا بگوید برف سیاه است پس حتما سیاه است. آیا شما هم همین اعتقاد را دارید؟ یا اینکه اگر یقین کردید که مرتضوی شکنجه داده است و تخلف کرده است شهامت دارید که برای حفظ آبروی شخص خودتان او را برکنار کنید؟

سید ابراهیم نبوی
26 دیماه 1383

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/16943

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آقای شاهروی! مرتضوی رئیس واقعی قوه قضائیه است، سید ابراهیم نبوی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2008